○🍉● من، مشترِکِ جریده ی "خود" شده ام...!
○🍉● من، مشترِکِ جریده ی "خود" شده ام...!
|| اسمِ مرا چه خوب، که "دریا" گذاشتند !
بر رویِ ماسه های دلم پا گذاشتند...
گفتند گفته ام که دل از جنسِ "دیگر" است ؛
حرفِ حساب، در دهنِ ما گذاشتند...
بر رویِ دستِ ما، نه معمّا ؛ که دوستان :
ما را به رویِ دستِ معمّا گذاشتند...!!
اینجا کسی به آینه اش احتیاج نیست !
زانرو که "خویش" را تهِ خود، جا گذاشتند...
ما کشف کرده ایم که با عشق، می توان...
ما را در این مکاشفه، تنها گذاشتند...
حتّی برای "خویش"، فرا رویِ آینه :
جَستی زدند و "طاقچه - بالا" گذاشتند...
مهریّه ی عروسکِ شهرِ خیال را :
بسیار مُنصفانه به اجرا گذاشتند...
جایی که جابجاییِ یاءس و امیدشان :
دستِ من است، دستِ مرا جا گذاشتند...
بی آنکه دعوتی کنم از یک کدامشان :
غمهای دهر، پایِ من امضا گذاشتند...
این شعرِ آبدارِ مرا بی اجازه ام :
در هندوانه ی "شبِ یلدا" گذاشتند... 🍉
امیرحسین_دیبایی
|| اسمِ مرا چه خوب، که "دریا" گذاشتند !
بر رویِ ماسه های دلم پا گذاشتند...
گفتند گفته ام که دل از جنسِ "دیگر" است ؛
حرفِ حساب، در دهنِ ما گذاشتند...
بر رویِ دستِ ما، نه معمّا ؛ که دوستان :
ما را به رویِ دستِ معمّا گذاشتند...!!
اینجا کسی به آینه اش احتیاج نیست !
زانرو که "خویش" را تهِ خود، جا گذاشتند...
ما کشف کرده ایم که با عشق، می توان...
ما را در این مکاشفه، تنها گذاشتند...
حتّی برای "خویش"، فرا رویِ آینه :
جَستی زدند و "طاقچه - بالا" گذاشتند...
مهریّه ی عروسکِ شهرِ خیال را :
بسیار مُنصفانه به اجرا گذاشتند...
جایی که جابجاییِ یاءس و امیدشان :
دستِ من است، دستِ مرا جا گذاشتند...
بی آنکه دعوتی کنم از یک کدامشان :
غمهای دهر، پایِ من امضا گذاشتند...
این شعرِ آبدارِ مرا بی اجازه ام :
در هندوانه ی "شبِ یلدا" گذاشتند... 🍉
امیرحسین_دیبایی
۴.۳k
۱۶ دی ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۹)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.