آرامم

آرامم
شبیه روستایی مخروب
بعد از زلزله
شبیه گورستان قدیمی شهر
در یک روز بارانی
آرامم
شبیه پیراهنی که از ترس باد
خودش را از سیم های برق آویخته
شبیه "یاکریمی" تنها
که تخم هایش را بارها شکسته اند
آرامم
و من عجیب آرامم
شبیه مردی پیر
که معشوقه اش را سالها پیش از دست داده
و آلزایمر حالا
جای تمام خاطراتش را گرفته

#حمید_جدیدی
دیدگاه ها (۱۰)

من چه خاکی سر آن خاطره ها بگذارمتو اگر سایه به دیوار کسی بگذ...

در گوش تو‌به جای اذان حافظ خوانده اند که اینگونه از چشمهایت ...

"آتشی افتاده از چشمت به نی زارِ دلم ...وای اگر طوفان بیاید ر...

داستانم را به مجنون گفتم و با خنده گفت:این همه دیوانگی را از...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط