ℙ𝕒𝕣𝕥⁶³
ℙ𝕒𝕣𝕥⁶³
☆خوب هان! چطوری از بیمارستان اومدی؟
×خب...خب...(کمی نالید)
÷چی؟
×نمیدونم بگم یا نه؟!...خب...فلیکس منو آورد!
چییی؟ مگ اون آمریکا نرفته بود؟ مگ با دوست دخترش ب آمریکا نرفت؟ یعنی برگشته؟ میخواستم همشو ازش بپرسم ولی نمیتونستم! چیزی به اسم بغض به اسم غرور جلومو میگرفت!
÷اهم
×هوفف..(لبخند ملیح)
"چندمین بعد"
÷اهههه....قبول نیسسسس(جیغ)
☆یههههع
×هورااااا
÷نهههه....هیونجین اشتباه کرد! قبول نیس
☆اه.... من بردم قبول کن!
÷اههه....هان تو یه چی بگووو
×خب من....
صدایی از بالا میومد!
÷هان چیزی نیس! ....میدونی....م.... من گربه دارم .....داره لگد میزنه!
×وا چه گربه ایه!....اینجاس؟
÷ا...آره بزار برم بیارمش!
×نه بزار خودم بیارمش!
÷نه...نه...آخه! اون وحشیه... گازت میگیره!
×آها اوک بیا برو وحشیتو جمع کن!خخ
"ویو هان"
چند مین گذشت و منتظر بودیم تا نونا بیاد و ادامه بازیمون!
×هعییی گربش چ وحشیه!حالا چرا...
÷(جیغغغغغغغ)
از جامون پریدیم و دویدیم بالا!
با دیدن صحنه خشکم زد!
منتظر صحنه سگی بودم ک بیهوشه ولی..!
تخت خونی! تیغ خونی! صدای دژ اهنگ ک با صدای جیغای نونا قاطیه!آدم بی جونی توی دستای نونا!
جلو رفتم
او....اون...نه...
×نه....نه....
÷اتتتتت(جیغ)
"ویو هیون"
از دیدن ات بیجون جا خوردم! نه؛ میدونستم نباید تنهاش بزاریم!
نونا و هان کاملا بنگ بودن پس سریع ات رو از بغل نونا کشیدم بیرون و سمت ماشین حرکت کردم!
نونا فقط جیغ میکشید! و هان مبهم ب تخت خونی خیره بود! اهمیتی بهشون ندادم و ب سمت بیمارستان رفتم!....
"ویو نونا"
بعد اینکه ب خودمون اومدیم بی هیچ حرفی سمت نزدیک ترین بیمارستان حرکت کردیم!
هان کاملا هنگ بود و آروم اشک میریخت!
÷ه...ه...هیوجین ...هق..ات کوووو؟ ات کوووو
☆آ...آروم باش! اون حالش خوبه!
÷کجاسسسسس(جیغ)
☆او...اونجا! نگا کن!
وایی هنوزم دستاش خونریزی داشت! نه! نباید تنهاش میزاشتم! همش تقصیر منه! هقق
÷میخوام ببینمش!
☆فعلا بیهوشه!
÷میخوان ببینمش(داد)
و درو باز کردم و رفتم داخل ..آروم دستشو گرفتم و نوازش کردم!
÷ات؟ ات من! هقق! رفیقی! مگ نگفتی تا ابد پیشمی؟! لعنتی قرار بود برام جبران کنی دوریاتو! اونوقت اینطوری؟ این راهش بود؟
ب هان گیج و بنگ نگاه کردم ک روی صندلی کنار تختش، روبروم ولو شده بود و ب ات خیره بود!
÷هقق..دیدی! گربه وحشیمو دیدی؟
×م...من...(گریه)
هان زد زیر گریه و به همراه هیونجین از اتاق رفتن!
نوازشش کردم! هیچوقت نمیبخشمت! اینکارت از حتی دوباره بچه دار شدن از ته هم بدتر بود!
#نفر-بعدی-در-کار-نیست
☆خوب هان! چطوری از بیمارستان اومدی؟
×خب...خب...(کمی نالید)
÷چی؟
×نمیدونم بگم یا نه؟!...خب...فلیکس منو آورد!
چییی؟ مگ اون آمریکا نرفته بود؟ مگ با دوست دخترش ب آمریکا نرفت؟ یعنی برگشته؟ میخواستم همشو ازش بپرسم ولی نمیتونستم! چیزی به اسم بغض به اسم غرور جلومو میگرفت!
÷اهم
×هوفف..(لبخند ملیح)
"چندمین بعد"
÷اهههه....قبول نیسسسس(جیغ)
☆یههههع
×هورااااا
÷نهههه....هیونجین اشتباه کرد! قبول نیس
☆اه.... من بردم قبول کن!
÷اههه....هان تو یه چی بگووو
×خب من....
صدایی از بالا میومد!
÷هان چیزی نیس! ....میدونی....م.... من گربه دارم .....داره لگد میزنه!
×وا چه گربه ایه!....اینجاس؟
÷ا...آره بزار برم بیارمش!
×نه بزار خودم بیارمش!
÷نه...نه...آخه! اون وحشیه... گازت میگیره!
×آها اوک بیا برو وحشیتو جمع کن!خخ
"ویو هان"
چند مین گذشت و منتظر بودیم تا نونا بیاد و ادامه بازیمون!
×هعییی گربش چ وحشیه!حالا چرا...
÷(جیغغغغغغغ)
از جامون پریدیم و دویدیم بالا!
با دیدن صحنه خشکم زد!
منتظر صحنه سگی بودم ک بیهوشه ولی..!
تخت خونی! تیغ خونی! صدای دژ اهنگ ک با صدای جیغای نونا قاطیه!آدم بی جونی توی دستای نونا!
جلو رفتم
او....اون...نه...
×نه....نه....
÷اتتتتت(جیغ)
"ویو هیون"
از دیدن ات بیجون جا خوردم! نه؛ میدونستم نباید تنهاش بزاریم!
نونا و هان کاملا بنگ بودن پس سریع ات رو از بغل نونا کشیدم بیرون و سمت ماشین حرکت کردم!
نونا فقط جیغ میکشید! و هان مبهم ب تخت خونی خیره بود! اهمیتی بهشون ندادم و ب سمت بیمارستان رفتم!....
"ویو نونا"
بعد اینکه ب خودمون اومدیم بی هیچ حرفی سمت نزدیک ترین بیمارستان حرکت کردیم!
هان کاملا هنگ بود و آروم اشک میریخت!
÷ه...ه...هیوجین ...هق..ات کوووو؟ ات کوووو
☆آ...آروم باش! اون حالش خوبه!
÷کجاسسسسس(جیغ)
☆او...اونجا! نگا کن!
وایی هنوزم دستاش خونریزی داشت! نه! نباید تنهاش میزاشتم! همش تقصیر منه! هقق
÷میخوام ببینمش!
☆فعلا بیهوشه!
÷میخوان ببینمش(داد)
و درو باز کردم و رفتم داخل ..آروم دستشو گرفتم و نوازش کردم!
÷ات؟ ات من! هقق! رفیقی! مگ نگفتی تا ابد پیشمی؟! لعنتی قرار بود برام جبران کنی دوریاتو! اونوقت اینطوری؟ این راهش بود؟
ب هان گیج و بنگ نگاه کردم ک روی صندلی کنار تختش، روبروم ولو شده بود و ب ات خیره بود!
÷هقق..دیدی! گربه وحشیمو دیدی؟
×م...من...(گریه)
هان زد زیر گریه و به همراه هیونجین از اتاق رفتن!
نوازشش کردم! هیچوقت نمیبخشمت! اینکارت از حتی دوباره بچه دار شدن از ته هم بدتر بود!
#نفر-بعدی-در-کار-نیست
۱۷.۲k
۳۱ فروردین ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۷۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.