میدانی

میدانی . . .
آنگاه که همگان درباره عشق اوژنی و ژنرال که سر زبان ها افتاده بود حرف می‌زدند . . .
من در کنج اتاق زیر شیروانی کنار پنجره . . . خیره به دانه های رقصان برف در آسمان . . .
برای تو غزل و شعر می‌نوشتم . . .
اوه ژولیت معشوقه‌ی زیبای من . . .
از کی تا حالا ما اینقدر غریبه شده ایم . . .؟!
از کی تصمیم گرفتی آن دست های گرم و نرمت را از من دریغ بکنی . . .؟!
چگونه من از آشنا ترین فرد به بیگانه ترین فرد برای تو تغییر یافتم . . .؟!
تورا چه شد که اینگونه از من فاصله گرفتی . . .؟!
ذهنم سرشار شده است از سوال ها و افکاری به نام نمی‌دانم . . .
میدانی نور مهتاب من . . .
من هرگز در برابر شخصی یا چیزی تسلیم نمی شوم . . .
اما روزی در کلیسا در جلوی همگان دستانت را خواهم گرفت و خواهم بوسید . . .
و برای عشق تو . . .
تسلیم می شوم و زانو خواهم زد . . .
ژولیت . . .
عشق اگر حقیقی باشد نیازی به جار زدن آن نیست . . .
عشق پنهان از هر عشقی زیباتر و حقیقی تر است . . .
پس . . .
بگذار مخفیانه تورا دوست بدارم . . .
_رومئویِ ژولیت
دیدگاه ها (۰)

ژولیت . . .اطلاع داری من چگونه به علم نجوم علاقمند شدم؟!هنگ...

لطفا یک عدد estp به من بدبخت بدید پاره شدم از بس گشتم نبود.....

کوه به کوه نمیرسه...ولی زر هایی که پشت سرم میزنی به گوشم میر...

حق

(۲part)..... نامه ای به وجودم.. ـــــــــــــــ.... سوالت به...

مادر نامت را که می نویسمقلم می لرزددل می لرزدجهان آرام می شو...

#غمنامه‌ای‌برای‌طُ...گاهی شعر میخوانم ولی چه سود در خاطرم نم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط