پارت نقصی بیست و هفتم
پارت نقصی بیست و هفتم
از زبون #سهون
این دخترهی هواس پرت گفتم جلوی چشمم باش داشتم دنبالش میگشتم که لیسا صدام زد برگشتم سمتش که لبهاش روی لبهام قرار گرف
-وووواااتتت😡😱
یلحظه چشمم افتاد به سیلدا که لبهی کشتی بود خوبه گفته بود از اب میترسه اما اونجا ایستاده یلحظه ازش غافل شدم که دیگه وقتی اونجارو دیدم نبود با عصبانیت لیسا رو از خودم جدا کردم و رفتم به اونجایی که سیلدا بود همه بهم خیره شده بودن از اینکه لیسا اونکارو کرد عصبانی بودم داشتم میدویدم که بالاخره رسیدم و فهمیدم سیلدا افتاده تو اب سریع کتمو در اوردم و پریدم تو اب تا نجاتش بدم رفتم زیر اب رفته بود ته دریا دلم لرزید خیلی ترسیدم کاشکی میمردم اما اونو اینجوری نمیدیدم رفتم و بدنشو به اغوشم دادم یخ زده بود سریع شنا کردم به بالا رفتم توی قایقی که برای کمک اومده بود و بعد رفتم تو کشتی کتم رو برداشتم و انداختم روش نفس نمیکشید اشکام داشت میریخت این واقعا اشکای من بود داشتم بهش التماس میکردم که نفس بکشه گذاشتمش رو زمین و قفسهی سینشو فشار دادم هنوز نفس نمیکشید اشکام داشتن پشت سر هم میومدن که دیگه نتونستم تحمل کنم بلندش کردم و لبهاش رو کردم توی دهنم و مکیدم که زد به سینم ازش جدا شدم خیلی خوشحال بودم اون بهوش اومد خدایا
از زبون #سهون
این دخترهی هواس پرت گفتم جلوی چشمم باش داشتم دنبالش میگشتم که لیسا صدام زد برگشتم سمتش که لبهاش روی لبهام قرار گرف
-وووواااتتت😡😱
یلحظه چشمم افتاد به سیلدا که لبهی کشتی بود خوبه گفته بود از اب میترسه اما اونجا ایستاده یلحظه ازش غافل شدم که دیگه وقتی اونجارو دیدم نبود با عصبانیت لیسا رو از خودم جدا کردم و رفتم به اونجایی که سیلدا بود همه بهم خیره شده بودن از اینکه لیسا اونکارو کرد عصبانی بودم داشتم میدویدم که بالاخره رسیدم و فهمیدم سیلدا افتاده تو اب سریع کتمو در اوردم و پریدم تو اب تا نجاتش بدم رفتم زیر اب رفته بود ته دریا دلم لرزید خیلی ترسیدم کاشکی میمردم اما اونو اینجوری نمیدیدم رفتم و بدنشو به اغوشم دادم یخ زده بود سریع شنا کردم به بالا رفتم توی قایقی که برای کمک اومده بود و بعد رفتم تو کشتی کتم رو برداشتم و انداختم روش نفس نمیکشید اشکام داشت میریخت این واقعا اشکای من بود داشتم بهش التماس میکردم که نفس بکشه گذاشتمش رو زمین و قفسهی سینشو فشار دادم هنوز نفس نمیکشید اشکام داشتن پشت سر هم میومدن که دیگه نتونستم تحمل کنم بلندش کردم و لبهاش رو کردم توی دهنم و مکیدم که زد به سینم ازش جدا شدم خیلی خوشحال بودم اون بهوش اومد خدایا
- ۱۳.۵k
- ۱۸ اردیبهشت ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط