عاشقی ممنوعه

پارت ۲
پرش زمانی به روز بعد
ویو جونگ کوک
امروز دوباره میخوام برم پیش ات تا بهش اعتراف کنم پس اول باید میرفتم زمین و چیز هایی که گفت رو میخریدم
پرش زمانی به بعد از تعطیل شدن ات
ویو ات
بالاخره مدرسه تموم شد داشتم بر میگشتم خونه دوباره همون پسر دیروزی رو دیدم گفتم میخوای دوباره با هم بریم اونمم گفت آره و راه افتادیم تو راه خودمونو به هم دیگه معرفی کردیم اسمش جونگ کوک بود آوای قشنگی داشت بعد چند دقیقه انقدر خسته شدم که موقع راه رفتن سرمو انداختم پایین داشتیم راه میرفتیم که احساس کردم که یهو رنگ زمین عوض شد زمین خیلی سر سبز و قشنگ بود انگار تو بهشت بودم سرمو گرفتم بالا دیدم که انگار وارد یه دنیای دیگه شدیم سریع رو به جونگ کوک کردم و پرسیدم اینجا کجاست اونم گفت بیا داخل این قصر تا بهت بگم ولی فقط سریع بیا هر دوتامون سریع از بین کلی نگهبان و خدمتکار رد شدیم تا به جایی که انگار اتاقش بود رسیدیم ...
#بنگتن #کیپاپ#بی_تی_اس #جین #سوکجین #آر_ام #آرام#مین_یونگی #شوگا #آگوست_دی #جیهوپ #هوسوک #جانگ_هوسوک #جیمین #پارک_جیمین #کیم_تهیونگ #تهیونگ #وی #جونگ_کوک #کوک #فیک #فیکشن#ری_اکشن #سناریو #تصور_کن #تصور_کنید #تصور_کنید_بی_تی_اس #تصور_کن_بی_تی_اس #ریاکشن #ری_اکشن_بی_تی_اس