ادامه ی تک پارتی جیمین
ادامه ی تکپارتی جیمین
جیمین : ععع سلام ا/ت خوبی .. ببخشیدددد من خییلی خسته بودم خوابم برد ..از کی اینجایی
ا/ت : سلام موچی خوبی
عب نداره پیش میاد من همین الان اومدم
جیمین : واتتتت موچچیچیییییییی ؟
ا/ت : عارع مگه چیه؟
تو به اندازه ی ی موچی ، کیوتی
جیمین : حیح مرسی
میگم ا/ت من کارم یکم طول میکشه میتونی یکم صبر کنی که بعد با هم بریم جایی؟
ا/ت : عارع ..کجا؟
جیمین : حالا میگم
بلاخره کارش تموم شد
ساعت ۸ شب بود
سوار ماشینش شدیم
ا/ت : خوب..یکم از خودت بگو
جیمین : عاممم..من با مامان بزرگم و مامان و بابام توی ی خونه زندگی میکنم
این مغازه هم قبلا مال مامان بابام بوده ولی الان مال منه و رشته ی هنر و سرگرمی دارم
تو چی؟
همینجوری مشغول حرف زدن بودن که رسیدن
ا/ت : اینجا برج نامسانه ؟
جیمین : آره
ا/ت : هیچ تا حالا نیومده بودم اینجا
جیمین : ولی من هروقت دلم میگیره میام اینجا
ا/ت : خوشبحالت
جیمین داشت حرف میزد و من خیلی دوست داشتم ساعت ها باهاش حرف بزنم و کنارش باشم اون دوست خوبیه
*صدای ذهن : مطمعنی کهاون فقط دوستته؟*
ا/ت : خفه شو
*صدای ذهن : باشه بابا چرا اعصبانی میشی؟*
جیمین : داشتم میگفتم
جیمین همینطوری داشت حرف میزد
که بعد سرمو گذاشتم روی شونش و خوابم برد
و این شروع رابطه مون بود
جیمین : ععع سلام ا/ت خوبی .. ببخشیدددد من خییلی خسته بودم خوابم برد ..از کی اینجایی
ا/ت : سلام موچی خوبی
عب نداره پیش میاد من همین الان اومدم
جیمین : واتتتت موچچیچیییییییی ؟
ا/ت : عارع مگه چیه؟
تو به اندازه ی ی موچی ، کیوتی
جیمین : حیح مرسی
میگم ا/ت من کارم یکم طول میکشه میتونی یکم صبر کنی که بعد با هم بریم جایی؟
ا/ت : عارع ..کجا؟
جیمین : حالا میگم
بلاخره کارش تموم شد
ساعت ۸ شب بود
سوار ماشینش شدیم
ا/ت : خوب..یکم از خودت بگو
جیمین : عاممم..من با مامان بزرگم و مامان و بابام توی ی خونه زندگی میکنم
این مغازه هم قبلا مال مامان بابام بوده ولی الان مال منه و رشته ی هنر و سرگرمی دارم
تو چی؟
همینجوری مشغول حرف زدن بودن که رسیدن
ا/ت : اینجا برج نامسانه ؟
جیمین : آره
ا/ت : هیچ تا حالا نیومده بودم اینجا
جیمین : ولی من هروقت دلم میگیره میام اینجا
ا/ت : خوشبحالت
جیمین داشت حرف میزد و من خیلی دوست داشتم ساعت ها باهاش حرف بزنم و کنارش باشم اون دوست خوبیه
*صدای ذهن : مطمعنی کهاون فقط دوستته؟*
ا/ت : خفه شو
*صدای ذهن : باشه بابا چرا اعصبانی میشی؟*
جیمین : داشتم میگفتم
جیمین همینطوری داشت حرف میزد
که بعد سرمو گذاشتم روی شونش و خوابم برد
و این شروع رابطه مون بود
۶.۵k
۱۸ خرداد ۱۴۰۲