Life goes on with pain. P31

م/پ:دلینا پسرم !دلینا نامزده توعه!!!


دلینا که دیگه مغزش داشت منفجر می‌شد گفت:
دلینا:مامان بزرگگگگگ(تعجب و کمی بلند )

م/پ:بله دخترم جونگ کوک باید با نامزدش نیازش رو برطرف کنه نه کس دیگه ای!!!

جونگ کوک یه لیوان دیگه نوشیدنی رو سر کشید وبلند شد و سمت دلینا رفت

دلینا :نه نه …نه نزدیک من نیاااااا(🤣🤣)


کوک:چرا نیام بیب…(صدای خمار و بم)


ب/ک:جونگ کوک پسرم برش دار ببرش تو اتاق اونجا راحت ترید …

کوک:چشم عمو جان ما رفتیم…

سپس به دلینا نزدیک تر شد. و یک دستش رو زیر بالا تنه و اون یکی دستش رو زیر پاهای دلینا قرار داد و بلندش کرد واصلا به تقلا های دلینا توجه ای نمیکرد .. لیا که داشت حرص میخورد بلند شد و از خونه بیرون رفت …دلینا هم ترسیده بود و دوست نداشت دخترونگی اش توسط کسی که بهش علاقه ای نداره گرفته بشه …
همونطور که تقلا می‌کرد جونگ کوک همسر حال راه رفتم و بالا رفتن از پله ها در گوش دلینا
لب زد:بهتره بس کنی اگه میخوای بهت سخت نگیرم ….(بم و جدی)


دلینا هراسان دست از تقلا برداشت و در ذهنش نقشه ای ترسیم کرد که البته بعید میدانست جواب بدهد….

جونگ کوک در اتاق رو باز کرد و وارد شد دلینا رو روی تخت قرار داد…سپس به سمت در رفت تا آن را ببندد و قفل کند…..دلینا هم از این لحظه استفاده کرد و بلند شد و وایساد تا جونگ کوک بیاد سمتش ….

کههههههه……
دیدگاه ها (۳)

Life goes on with pain. P32

درخواستی دارید بگید منم بنویسم✨

Life goes on with pain P29زندگی با درد جریان دارد پارت ۲۹سلا...

یه چند ساعت دیگه پارت جدید میدم

Part ¹²⁷ا.ت ویو:با صدای جونگ کوک از فکر بیرون اومدم..ا.ت:چیز...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط