در ماشینو بازکردم.اروم سلام دادم و نگاش کردم.از بس دستاشو
در ماشینو بازکردم.اروم سلام دادم و نگاش کردم.از بس دستاشو سفت مشت کرده بود انگشتاش به سفیدی میزد. خیره به جلو بود و لباشو رو هم فشار میداد. گفت: همیشه اون بود که کوتاه میومد، قهر میکردم زنگ میزد، یساعت نبودم نگران میشد ، بی محلی میکردم عصبی میشد، میدونی خیلی هوامو داشت، همیشه فکر میکردم هرکاری کنم باز اونه که کوتاه میاد اون میاد جلو بغلم میکنه یه خفه شو میگه و تموم میشه میره، طوری شده بود که هیچ رقمه بهش حق دلخوری و ناراحت شدن نمیدادم،هرجا میشستم باافتخار چه جلوش چه پشتش میگفتم به فلانی هرچی بگم میگه باشه...
سرمو برگردوندم سمت مخالفش و نفس گرفتم: خب بعدش چی
گوشه شالشو گرفت دستشو باهاش ور رفت لبشو تر کرد: هفته پیش دعوامون شد، علت اتفاقم کاملا پیش پا افتاده و بی اهمیت بود تنها فرقش اخلاق اون بود؛ اینبار کوتاه نیومد، نخواست بحثو تموم کنیم،دقیقا برعکس همیشه که منطقی رفتار میکرد، انگار میخواست با نقش قبر اتفاقات گذشته خودشو خالی کنه، نمیدونم شایدم دیگه ادامه دادن رابطه براش سخت شده بود.منم خشک شده فقط به حرفاش گوش میدادم حتی فرصت نداد جوابشو بدم گذاشت رفت... دیگه سراغم نیومد ، نه زنگ زد نه پی ام داد.
گفتم: تو داخل رابطه نرفتی بیشتر برده گرفتی!
سریع برگشت سمتم و گفت: چیمیگی
خنثی نگاش کردم: واضح گفتم. اینایی که تو میگی هیچ سنخیتی با رابطه و پارتنر نداره.تو حتی باور نداری که هردو حق دلخوری و انتخاب دارید.حق شیطنت و کوتاه اومدن...تو این رابطه که تو میگی فقط تو حق زندگی کردن داشتی، حق پیشرفت و شادی از ته دل، میدونی تقصیر خودش بوده... اون عادتت داده که همهچی برات فراهمِ، همیشه کسی هست کهنازتو بکشه اگه یبار نمیومد جلو یا سعی میکرد با حرف زدن حلش کنه این اتفاقات نمیوفتاد. همیشه ام دوست داشتن باعث رشد و تکامل نمیشه. گاهی باعث میشه کر و کور شی نبینی داری با خودت و زندگیت چیکار میکنی.اونم کور شده بود نمیدید داره چه اتفاقی میوفته...یدفعه به خودش اومد دید نه راه پس داره نه راه پیش، نهمیتونه ادامه بده نه میتونه رها کنه، توام ابلهانه دوست داشتنشو به حساب قدرت خودت گذاشته بودی.بنظرم خوب شد این اتفاق برات افتاد فهمیدی اون خودش دوست داشته که کوتاه میومده، میدونی ادم تا با چشم خودش نبینه تا تجربه نکنه باور نمیکنه...توام باید میدیدی که اون فقط باتو خود واقعیشه.
#Aram
#متن
#جدید
سرمو برگردوندم سمت مخالفش و نفس گرفتم: خب بعدش چی
گوشه شالشو گرفت دستشو باهاش ور رفت لبشو تر کرد: هفته پیش دعوامون شد، علت اتفاقم کاملا پیش پا افتاده و بی اهمیت بود تنها فرقش اخلاق اون بود؛ اینبار کوتاه نیومد، نخواست بحثو تموم کنیم،دقیقا برعکس همیشه که منطقی رفتار میکرد، انگار میخواست با نقش قبر اتفاقات گذشته خودشو خالی کنه، نمیدونم شایدم دیگه ادامه دادن رابطه براش سخت شده بود.منم خشک شده فقط به حرفاش گوش میدادم حتی فرصت نداد جوابشو بدم گذاشت رفت... دیگه سراغم نیومد ، نه زنگ زد نه پی ام داد.
گفتم: تو داخل رابطه نرفتی بیشتر برده گرفتی!
سریع برگشت سمتم و گفت: چیمیگی
خنثی نگاش کردم: واضح گفتم. اینایی که تو میگی هیچ سنخیتی با رابطه و پارتنر نداره.تو حتی باور نداری که هردو حق دلخوری و انتخاب دارید.حق شیطنت و کوتاه اومدن...تو این رابطه که تو میگی فقط تو حق زندگی کردن داشتی، حق پیشرفت و شادی از ته دل، میدونی تقصیر خودش بوده... اون عادتت داده که همهچی برات فراهمِ، همیشه کسی هست کهنازتو بکشه اگه یبار نمیومد جلو یا سعی میکرد با حرف زدن حلش کنه این اتفاقات نمیوفتاد. همیشه ام دوست داشتن باعث رشد و تکامل نمیشه. گاهی باعث میشه کر و کور شی نبینی داری با خودت و زندگیت چیکار میکنی.اونم کور شده بود نمیدید داره چه اتفاقی میوفته...یدفعه به خودش اومد دید نه راه پس داره نه راه پیش، نهمیتونه ادامه بده نه میتونه رها کنه، توام ابلهانه دوست داشتنشو به حساب قدرت خودت گذاشته بودی.بنظرم خوب شد این اتفاق برات افتاد فهمیدی اون خودش دوست داشته که کوتاه میومده، میدونی ادم تا با چشم خودش نبینه تا تجربه نکنه باور نمیکنه...توام باید میدیدی که اون فقط باتو خود واقعیشه.
#Aram
#متن
#جدید
۳.۴k
۰۷ اسفند ۱۴۰۰
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.