میدونی

میدونی ...؟
این مشاور خانواده تو تلویزیون اون دفعه میگفت که توی هر کاری که انجام میدین عشق داشته باشین ، مثلا دیدین که مامانا چقدر غذاشون خوشمزه ست ، چون توش عشق و محبت هست ، ممکنه غذای رستوران از بهترین مواد هم پخته بشه اما باز غذای مامان یه چیز دیگه ست .

یا تو زیر زمین خونه ی مامان جون اینا یه صندوقچه هست که هیچکی تا حالا ندونسته توش چیه، هر بار میگفت: یه مشت سند و ایناست. اما همین که آقا جون بهش حس خوبی نداشت یعنی اون سندها فقط خوشایند خانم جون بوده. حتی اون روز که عمو داشت پسرشو نصیحت میکرد، گفت: یادت باشه که مرد مشکلاتشو میذاره پشت در و وارد خونه میشه. هیچوقت مشکلاتتو واسه اهالی خونه نذار ...

میدونی...؟ داشتم فکر میکردم ، وقتی یه آدم میاد تو زندگیت، وقتی پریشان حالیت واسه اونه، وقتی خواب و خوراک و دین و ایمانت اون میشه، دیگه حالا هی آدم بهتر، حالا هی خوشگل تر و خوشتیپ تر، تو هنوز دلت پیش اون غذای مامانه ست، هنوز دلت پیش همونیه که عشق و به پاش ریختی. یا صندوقچه ی زیر زمین قلبمون، هر چقدر هم سخت، باید خاطرات و توش بریزیم و قفلش کنیم، هرکی هم گفت که چی تو صندوقه...؟ بخندیم و بگیم: هیچی یه مشت سنده. یه مشت سند که هر کدومش واسه ادعای اینکه قبلا کسی رو دوست داشتیم کافیه.

جدا از همه ی این ها، تو باید فراموش کنی، آدمی رو که از همه ی بهترهاش هم بهتره، تو باید کلید اون صندوقچه رو بعد از قفل کردن بندازی دور دورا، چون مرد تو به جای آنکه مشکلاتش را پشت در بذاره و تو خونه بیاد... خاطرات رو پشت در گذاشت و از خونه رفت...

#مهتاب_خلیفپور

#deep_feeling
دیدگاه ها (۱)

امروز سوار یه تاکسی شدمصد متر جلو تر یه خانمی کنار خیابون ای...

یه وقتایی لازمه یه پیچ گوشتی برداری و پیچ و مهره های ذهن و ...

#deep_feeling

بی فرهنگی همه جا هست حتی تو اسمون دارن اشغال پرت میکنن رو سر...

عشق بهم ثابت شد...تاسیان ینی چی؟تاسیان،یه واژه نه یه حسه یه ...

ریکشنشون وقتی تو مهمونی یه پسر بهت نزدیک میشهپسره : هی....دخ...

عشق غیر منتظره پارت18

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط