گناهکارمن
#گناهکار_من🎀
#پارت_اول
ویو ات:
صبح ساعت ۹ بیدار شدم رفتم دسشویی بعد حاضر شدم که برم مدرسه
سوجون:کدوم قبرستونی میری بشین خونه شب برات خواستگار میاد
ات:خواستگار چیه؟منظورت همون مرتیکه اس که همسن بابابزرگمه(باداد)
سوجون:خفه شو درست حرف بزن برو گمشو تو اتاقت(اربده)
ات:نمیخوام میخوام برم مدرسه
سوجون:نمیری نه؟(دست ات رو گرفت پرتش کرد تو اتاق در روهم قفل کرد)
ات:داداش درو باز کننن
سوجون:نمیخواد بمون تو اتاقت آدم شی بعد از ظهر میام درو باز میکنم
ات:داداش نکن لطفاااا
سوجون:ساکت باش اون لباسارو که گذاشتم تو کمد رو بپوش من بیام حاضر باشیا
ات:هیق باشه هیق(گریه)😭😭
سوجون رفت بیرون درهای خونه رو هم قفل کرد*
ویو ات:
لباسارو برداشتم پوشیدم و حاضر شدم
بعد نشستم یه گوشه ی اتاق و عکس مامان بابامو گرفتم بغلم و گریه کردم تا خوابم برد
نظرتون؟¿(حمایت نکنین نمیزارم دیگه)
#پارت_اول
ویو ات:
صبح ساعت ۹ بیدار شدم رفتم دسشویی بعد حاضر شدم که برم مدرسه
سوجون:کدوم قبرستونی میری بشین خونه شب برات خواستگار میاد
ات:خواستگار چیه؟منظورت همون مرتیکه اس که همسن بابابزرگمه(باداد)
سوجون:خفه شو درست حرف بزن برو گمشو تو اتاقت(اربده)
ات:نمیخوام میخوام برم مدرسه
سوجون:نمیری نه؟(دست ات رو گرفت پرتش کرد تو اتاق در روهم قفل کرد)
ات:داداش درو باز کننن
سوجون:نمیخواد بمون تو اتاقت آدم شی بعد از ظهر میام درو باز میکنم
ات:داداش نکن لطفاااا
سوجون:ساکت باش اون لباسارو که گذاشتم تو کمد رو بپوش من بیام حاضر باشیا
ات:هیق باشه هیق(گریه)😭😭
سوجون رفت بیرون درهای خونه رو هم قفل کرد*
ویو ات:
لباسارو برداشتم پوشیدم و حاضر شدم
بعد نشستم یه گوشه ی اتاق و عکس مامان بابامو گرفتم بغلم و گریه کردم تا خوابم برد
نظرتون؟¿(حمایت نکنین نمیزارم دیگه)
- ۱۱.۳k
- ۲۹ دی ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۵)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط