گناهکارمن

#گناهکار_من🎀
#پارت_دوم
پرش به ساعت 6 بعد از ظهر:
سوجون اومد خونه در اتاقو باز کرد
سوجون:پاشو ببینم پاشو الان میان(باصدای بلند)
ات بیدار شد
ات:تروخدا نکن ببین اون حتی از بابابزرگمون هم بزرگتره تروخدااا
سوجون:حرف نباشه بدو باید یه چیزایی درست کنی
ات:باش بدبختم کن ولی یادت باشه اینکارتو هیچوقت فراموش نمیکنم
سوجون:برو ببینم بابااا
ات رفت آشپزخونه و شام و خوراکی و اینا درست کرد
ساعت 8 شد:
سوجون:بدو ات الانه که بیان
صدای در *
سوجون:ات بدو بیا اومدن بدو
ات اومد
(لوکا اسم اون پیر مرده) و دوهی اسم خواهرش
لوکا:سلام (دستشو برد سمت ات)
ات تو دلش:مرتیکه عوضیرو نگا میخواد بهم دست بدههه
سوجون:ات عزیزم سلام بده دیگه زشته
ات:هااا سلام
دوهی:سلام
سوجون: بفرمایین بشینین
نشستن*
ات رفت قهوه بیاره
ات:بفرمایینننن(باحرص)
همه قهوه برداشتن
لوکا: به به قهوه مثل خودت خوشمزس
ات:مرتیکه عوضی هول همسن بابابزرگمههه
ات تو دلش:آخ یه فکری به سرم زد فرار کنممم(نیشش باز شد)
سوجون:ات به چی میخندی
ات:هیچی هیچی،من میرم دسشویی(آروم)
سوجون:برو زود بیا
ات:باش بابااا
ات یواشکی کفشاشو برداشت تو دستش و به بیرون خونه رفت
(لطفا حمایت کنیددد🎀🥺)
دیدگاه ها (۲۱)

#گناهکار_من🎀#پارت_سومات:آیییی داره بارون میاد کههه من نصف شب...

#گناهکار_من🎀#پارت_چهارمجیهوپ:اوکی ما رفتیم چیزی نیاز داشتی ز...

#گناهکار_من🎀#پارت_اولویو ات:صبح ساعت ۹ بیدار شدم رفتم دسشویی...

بگین ببینم؟:)

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط