جناب مقداد میگوید روزی امیرالممنینع به من فرمودند شم
جناب مقداد میگوید: روزی امیرالمؤمنین«ع» به من فرمودند: شمشیر مرا بیاور٬ پس من شمشیر را آوردم. حضرت آن را روی زانوی خود گذاشته و به طرف آسمان بالا رفتند و نزدیک ظهر در حالی که از شمشیرشان خون می چکید فرود آمدند.
عرضه داشتم: ای آقای من! کجا بودید؟! فرمودند: میان افرادی در آسمانها ستیزگی و دشمنی بود٬ آنجا رفتم و آنها را اصلاح نمودم.
عرض کردم: مگر امر آنها با شماست؟ حضرت فرمودند: من حجت خداوندبر اهل آسمان و زمین میباشم و در آسمان هیچ فرشته ای نیست مگر آن که به اذن من قدم از قدم بر می دارد.
(مشارق الأنوار۲۱۸ ٬ اثباةالهداة۴۶۸/۲ ٬ القطرة۱۷۰/۱)
عرضه داشتم: ای آقای من! کجا بودید؟! فرمودند: میان افرادی در آسمانها ستیزگی و دشمنی بود٬ آنجا رفتم و آنها را اصلاح نمودم.
عرض کردم: مگر امر آنها با شماست؟ حضرت فرمودند: من حجت خداوندبر اهل آسمان و زمین میباشم و در آسمان هیچ فرشته ای نیست مگر آن که به اذن من قدم از قدم بر می دارد.
(مشارق الأنوار۲۱۸ ٬ اثباةالهداة۴۶۸/۲ ٬ القطرة۱۷۰/۱)
- ۳۶۱
- ۱۵ بهمن ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط