فیک جمین
فیک جمین
پارت ۷
وقت ازدواج خون آشام ها
از زبون ا..ت
بعد اینکه از اتاق اومدم بیرون رفتم طرف اتاق کار نامجون میدونم که خیلی خوب از همه جا و همه چی خبر داره
پس باید زودتر از جمین پیداش کنم حتما اونم تا الان فهمیده که چه اتفاقایی افتاده
همین جور که داشتم به سمت اتاق کار نامجون میفرتم داشتم به این فکر میکردم که همیشه جمین رو به ماموریت های سختی میفرستن یعنی این ماموریت سخته خوب حتما سخته دیگه ولی آخه چرا مشترک اه
همین جور که به رفتنم ادامه میدادم یهو صدای آیو رو شنیدم
آیو: ا..ت ا..ت(با داد) صبر کن صبرررررکن
ازش دلخور بودم و ناراحت پس بهش گوش ندادم و به راهم ادامه دادم
از زبون آیو
فلش بک به چند ساعت پیش
همین جور که داشتم اشکام رو پاک میکردم رفتم طرف حمام و صورتم شستم به خاطر ا..ت ساعت ها بود که داشتم گریه میکردم دختره اه اه ولش کن میخواستم برم لباسام و عوض کنم که یهو دیدم چند تکه به در خورد و ته ته اومد داخل
تهیونگ : آیو آیو کجایی دختر دلم واست تنگ شده
هنوز متوجه من نشده بود یکم اومد جلو تر و درو بست ووقتی به آیت طرف چرخید تازه متوجه من شد
وسرش و برگردوند سمت من و با دقت از بالا تا پایین نگام کرد و یهو اخماش رو درهم کرد
تهیونگ: آیو گریه کردی راستش و بگو
آیو: اممم ته ته راستش نه گریه نکردم راستش آره گریه کردم
و دوباره اشکام شروع به ریختن کردن تهیونگ زود خودشو بهم رسوند بغلم کرد
پایان پارت ۷ مرسی تا اینجا حمایتم کردین ممنون😍
پارت ۷
وقت ازدواج خون آشام ها
از زبون ا..ت
بعد اینکه از اتاق اومدم بیرون رفتم طرف اتاق کار نامجون میدونم که خیلی خوب از همه جا و همه چی خبر داره
پس باید زودتر از جمین پیداش کنم حتما اونم تا الان فهمیده که چه اتفاقایی افتاده
همین جور که داشتم به سمت اتاق کار نامجون میفرتم داشتم به این فکر میکردم که همیشه جمین رو به ماموریت های سختی میفرستن یعنی این ماموریت سخته خوب حتما سخته دیگه ولی آخه چرا مشترک اه
همین جور که به رفتنم ادامه میدادم یهو صدای آیو رو شنیدم
آیو: ا..ت ا..ت(با داد) صبر کن صبرررررکن
ازش دلخور بودم و ناراحت پس بهش گوش ندادم و به راهم ادامه دادم
از زبون آیو
فلش بک به چند ساعت پیش
همین جور که داشتم اشکام رو پاک میکردم رفتم طرف حمام و صورتم شستم به خاطر ا..ت ساعت ها بود که داشتم گریه میکردم دختره اه اه ولش کن میخواستم برم لباسام و عوض کنم که یهو دیدم چند تکه به در خورد و ته ته اومد داخل
تهیونگ : آیو آیو کجایی دختر دلم واست تنگ شده
هنوز متوجه من نشده بود یکم اومد جلو تر و درو بست ووقتی به آیت طرف چرخید تازه متوجه من شد
وسرش و برگردوند سمت من و با دقت از بالا تا پایین نگام کرد و یهو اخماش رو درهم کرد
تهیونگ: آیو گریه کردی راستش و بگو
آیو: اممم ته ته راستش نه گریه نکردم راستش آره گریه کردم
و دوباره اشکام شروع به ریختن کردن تهیونگ زود خودشو بهم رسوند بغلم کرد
پایان پارت ۷ مرسی تا اینجا حمایتم کردین ممنون😍
۲۶.۱k
۲۹ آبان ۱۴۰۱
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.