💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
💜 عشق مریضی واگیر دار 🤍✨
part 22🤍✨
(از زبان یونا)
همینجور داشتم راه میرفتم و فکر میکردم
(اینجا مثلا داره تو ذهنش این حرفارو میگه)
یعنی ممکنه کوک و کاترین باهم .... نه نه امکان نداره مگه الکیه کوک دوسم داره
اصلا چرا کاترین با من سرد شده .... چون بایسش کوک بود و الان من دوست دختر کوکم با این ک میدونستم ..... ب خاطر این اینجوری رفتار میکنه ..... الآنم میخواد بهش نزدیک شه دارم میبینم چیکارا میکنه دیگه باهم میخندن حرف میزنن حتی..حتی خودم دیدم بازو ی کوک رو گرفت ولی خب کوک ازش فاصله گرف ..... اوفففف خدا حالا باید چیکار کنم
تو فکر بودم ک یهو احساس کردم صدایی شنیدم پرده ی افکارمو کنار زدم و ب دورو برم نگاه کردم وایییی اینجا کجاست
هوا داره تاریک میشه یعنی خیلی از بچه ها دور شدم
وایییی نه انقد غرق فکر بودم ک نفهمیدم از کجا اومدم و کجا میرم ... حالا چیکار کنم کجا برم چجوری پیداشون کنم
من ..من میترسم خدایا حالا چیکار کنم
اهااا زنگ میزنم ب داداشم
سریع گوشیمو در آوردم اومدم زنگ بزنم ک دیدم نه... نه ...گوشیم آنتن ندارههههه
واییی خدا از من بد شانس تر نیس
شانس آوردم گوشم شارژ برقی داره چراغ قوه ی گوشیمو روشن کردم سعی کردم راه درست رو پیدا کنم
(از زبان تهیونگ)
یونا 3ساعتی میشه ک رفته و هنوز پیداش نیس ... همه دارن دنبالش میگردن
خیلی نگرانشم اون از تاریکی جنگل خیلی میترسه خیلی مطمئنم الان خیلی ترسیده خواهر کوچولوم 😢😓
نباید میزاشتم تنها جایی بره چرا اصلا گذاشتیم بره خب
دیگه وعضیتم یک جوری شده ک از نگرانی احساس میکنم بدم داغ داغ شده و سرگیجه دارم......
(از زبان کوک)
دارم دنبال یونا میگردم ...نه من همه دارن دنبالش میگردن بالاخره از دست اون دختر کاترین فرار کردم میبینه چقد نگران یونام باز خودشو آویزون من کرده
یعنی یونا ب خاطر این ناراحت بود و رفت
شایدم فکر کرده من ترکش میکنم میرم با کاترین .... واییی خدا دارم دیوونه میشم
قول میدم پیدا شد دیگه از کنارش جم نخورم و ب کاترین محل ندم فقط پیداش کنم😢....
(از زبان یونا)
هوا تاریک شده
خیلی میترسم
صداهای زیاده اینجا میشنوم ...چرا تنها اومدم اینجا کاش نمیومدم ... حالا چیکار کنم فک میکنم سه چهار ساعتی هست ک تو جنگلم
دلم میخواد اینجا بشینم گریه کنم
کاش کوک و تهیونگ پیدام کنن کاش زود تر این کابوس تموم شده .....
(2ساعت بعد )
هنوزم تو جنگلم ....چرا کسی نمیاد از اینجا نجاتم بده ... تصمیم گرفتم یک جا وایستم و از این جلو تر نرم شاید پیدام کنن .... اصلا دنبالم میگردن؟؟!... با این فکر هری دلم ریخت ولی نه هرکیم ب فکرم نباشه داداشم هست هم داداشم هم کوک اونا دنبالم میگردن
تو این فکرا بودم ک......
(تا پارت بعد 🖐🏻)
part 22🤍✨
(از زبان یونا)
همینجور داشتم راه میرفتم و فکر میکردم
(اینجا مثلا داره تو ذهنش این حرفارو میگه)
یعنی ممکنه کوک و کاترین باهم .... نه نه امکان نداره مگه الکیه کوک دوسم داره
اصلا چرا کاترین با من سرد شده .... چون بایسش کوک بود و الان من دوست دختر کوکم با این ک میدونستم ..... ب خاطر این اینجوری رفتار میکنه ..... الآنم میخواد بهش نزدیک شه دارم میبینم چیکارا میکنه دیگه باهم میخندن حرف میزنن حتی..حتی خودم دیدم بازو ی کوک رو گرفت ولی خب کوک ازش فاصله گرف ..... اوفففف خدا حالا باید چیکار کنم
تو فکر بودم ک یهو احساس کردم صدایی شنیدم پرده ی افکارمو کنار زدم و ب دورو برم نگاه کردم وایییی اینجا کجاست
هوا داره تاریک میشه یعنی خیلی از بچه ها دور شدم
وایییی نه انقد غرق فکر بودم ک نفهمیدم از کجا اومدم و کجا میرم ... حالا چیکار کنم کجا برم چجوری پیداشون کنم
من ..من میترسم خدایا حالا چیکار کنم
اهااا زنگ میزنم ب داداشم
سریع گوشیمو در آوردم اومدم زنگ بزنم ک دیدم نه... نه ...گوشیم آنتن ندارههههه
واییی خدا از من بد شانس تر نیس
شانس آوردم گوشم شارژ برقی داره چراغ قوه ی گوشیمو روشن کردم سعی کردم راه درست رو پیدا کنم
(از زبان تهیونگ)
یونا 3ساعتی میشه ک رفته و هنوز پیداش نیس ... همه دارن دنبالش میگردن
خیلی نگرانشم اون از تاریکی جنگل خیلی میترسه خیلی مطمئنم الان خیلی ترسیده خواهر کوچولوم 😢😓
نباید میزاشتم تنها جایی بره چرا اصلا گذاشتیم بره خب
دیگه وعضیتم یک جوری شده ک از نگرانی احساس میکنم بدم داغ داغ شده و سرگیجه دارم......
(از زبان کوک)
دارم دنبال یونا میگردم ...نه من همه دارن دنبالش میگردن بالاخره از دست اون دختر کاترین فرار کردم میبینه چقد نگران یونام باز خودشو آویزون من کرده
یعنی یونا ب خاطر این ناراحت بود و رفت
شایدم فکر کرده من ترکش میکنم میرم با کاترین .... واییی خدا دارم دیوونه میشم
قول میدم پیدا شد دیگه از کنارش جم نخورم و ب کاترین محل ندم فقط پیداش کنم😢....
(از زبان یونا)
هوا تاریک شده
خیلی میترسم
صداهای زیاده اینجا میشنوم ...چرا تنها اومدم اینجا کاش نمیومدم ... حالا چیکار کنم فک میکنم سه چهار ساعتی هست ک تو جنگلم
دلم میخواد اینجا بشینم گریه کنم
کاش کوک و تهیونگ پیدام کنن کاش زود تر این کابوس تموم شده .....
(2ساعت بعد )
هنوزم تو جنگلم ....چرا کسی نمیاد از اینجا نجاتم بده ... تصمیم گرفتم یک جا وایستم و از این جلو تر نرم شاید پیدام کنن .... اصلا دنبالم میگردن؟؟!... با این فکر هری دلم ریخت ولی نه هرکیم ب فکرم نباشه داداشم هست هم داداشم هم کوک اونا دنبالم میگردن
تو این فکرا بودم ک......
(تا پارت بعد 🖐🏻)
۳.۹k
۲۷ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.