حس بی وطنی دارم

حِسِ بی‌ وَطنی دارم،
حِسِ تَعلق نداشتن به هیچ‌کجا و هیچ‌کس.
یک نقطه‌یِ شناورِ مُعَلَق در فَضای‌ام که نمی‌داند به کجا خودش را وَصل کند و به کدام کلمه بچَسبد تا دَوام بیاورد.... چیزهایی هست،
حرف‌هایی که نیازمند مُخاطبی خاص‌ترند، گَپ‌هایی،
گفتگوهایی بی‌آن‌که فِکر کنی طرفِ مقابل چه فِکری با خودش می‌کند و یا چطور قِضاوتت می‌کند و راستش چَندان پیچیده هم نیستند.
اما نمی‌دانم با چه کسی باید در میان‌شان گذاشت. می‌دانی؟
چند بار پَیام فرستاده‌ام که؛ «هَستی؟» و جوابی که نیامده، پیام را پاک کرده‌ام چون اِنگار تردیدم به این‌که آدم اشتباهی را انتخاب کرده بودم به قطعیت نزدیک شده. آن وقت صدایِ شاملو را می‌شنوم،
در همین بَرهوتی که در آن شِناورم و می‌خواند برایم؛ «دیگر جا نیست، قَلبت پُر از اَندوه است».
و صدای‌اش پژواک می‌شود.
دیگر جا نیست، قَلبت پُر از اَندوه است.
قَلبت پُر از اَندوه است.
پُر از اَندوه.
‌ ‌ــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
دِلتنگی، کار را خراب میکند!
ضایع میکند،
کَم میکند،
دستِ آدم را رو میکند،
دِلتنگی،
آدم را عاشق میکند...♥☘💫




#آناهیتا
#خاص
دیدگاه ها (۱)

گاهی از دور تو را خوب ببینم کافیست

می دانی دلتنگی چیست

این حَجم‌ از نَرسیدن در هَمه‌ی اَدوار بی سابقه است؛با این او...

اَگر پیغمبَری بودم،برایِ باورِ جنَّت،تو را بینِ دو انگشتم،نش...

فیک جدید

چپتر ۸ _ سایه های تارهوا سردتر از همیشه بود. باربارا با گلدا...

یارو اومده خصوصی پیام فرستاده که شی شی می گی دادااااااچ !!!ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط