عشق

عشق
گاه چون ماری در دل می‌خزد
و زهر خود را آرام در آن می‌ریزد
گاه یک روز تمام چون کبوتری
بر هر پنجره‌ات کز می‌کند
و خرده نان بر‌می چیند

گاه از درون گلی خواب آلود بیرون می‌جهد
و چون شبنمی بر گلبرگ آن می‌درخشد
و گاه حیله گرانه تو را
از آنچه شاد است و آرام
دور می‌کند

گاه در آرشه‌ی ویولونی می‌نشیند
و درنغمه ی غمگین آن هق هق می‌کند
و گاه زمانی که حتی نمی‌خواهی باورش کنی
در لبخند یک نفر جا خوش
دیدگاه ها (۲)

زن هرچه قدر هم کهبزرگ شودهمسر شودمادر شوددرونش هنوز هم دختری...

می خرامد در میان سبزه زار ... دختر ناز بهاربر تن...

هر چیزی تاریخ مصرف داره،حتی "دوست داشتن"دوست داشتن که کالا ن...

بهترین لباس ذهن ؛از جنس هدف، به رنگ اشتیاقو به ساخت خودت می ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط