می خرامد در میان سبزه زار

می خرامد در میان سبزه زار ...
دختر ناز بهار

بر تنش پیراهن سبز گل آرای حریر
گیسوانش خوشه ی زرین گندم
ساقه هایی ریخته تا ساق پا چون آبشار ...

گونه هایش ... سیب سرخ و
گردن آویزش ... تمشک و
بر لبش شهد انار
می خرامد در میان سبزه زار
دختر ناز بهار ...

میزند بر سبزه های دامنش چین چین گره
تا گره از کار دنیا وا شود ،
می نشیند بر لب جو
می سپارد غصه ها را دست آب
تا زلالی ها بشوید آنچه مانده از غبار
دورتا دورش چکاوک های شاد
رقصشان میگیرد از آواز برگ
میزنند از نم نم باران ، سه تار
میخرامد در میان سبزه زار
دختر ناز بهار ...

مردمان جشن های یادگار
میزنند از شهر بیرون سوی او
دست در دست نسیم
پا به پای جویبار
تا تمام سیزده ها را به در باشند باهم
رهسپار دشت و صحرا
عازم کوه و کمر باشند باهم
تا ببالد
تا برقصد
تا بخندد
در میان سبزه زار
دختر ناز بهار ...


"
دیدگاه ها (۱)

.ﻳﻪ ﻭَﻗﺘﺎﻳـی ﻫَﺴﺖ …ﻧﻪ ” ﮔﺮِﻳـــــﻪ ﻛَﺮﺩﻥ ” ﺁﺭﻭﻣﺖ ﻣﻴــــ ﻜﻨﻪ ...

لحظهٔ خوبلحظهٔ نابلحظهٔ آبی صبح اسفندلحظهٔ ابرهای شناورلحظه ...

زن هرچه قدر هم کهبزرگ شودهمسر شودمادر شوددرونش هنوز هم دختری...

عشقگاه چون ماری در دل می‌خزدو زهر خود را آرام در آن می‌ریزدگ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط