رفت سمت کمدش و بهترین لباسش
𝐁𝐞𝐭𝐫𝐚𝐲𝐚𝐥 𝐨𝐧 𝐭𝐡𝐞 𝐜𝐨𝐧𝐝𝐢𝐭𝐢𝐨𝐧 𝐨𝐟 𝐰𝐡𝐚𝐭
"𝐅𝐥𝐚𝐬𝐡𝐛𝐚𝐜𝐤 𝐭𝐨 𝐭𝐨𝐦𝐨𝐫𝐫𝐨𝐰 𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭"
رفت سمت کمدش و بهترین لباسش
رو انتخاب کرد لباسی به رنگ زرشکی رو تن زد
خبلی قشنگ تو تنش نقش بسته بودو شونه های ظزیفش رو به نمایش میراشت و اون آرایش لایتش،همه چی خیلی خوب
دست به دست هم دادن تا مینسو زیبا ترین باشه و
یه نگاهی تو آینه به خودش کرد و لب زد.
بهت افتخار میکنم مینسو!"آروم"
که بادب
بادیگاردش اومد وباعث پاره شدن بندی ازافکار مینسوشد!
مگه ده باربهت نگفتم دربزن ها! "داد"
№ب--بب-خ-ش-یی-ید خانو-وو-م-م-م"لکنت و نفس زدن"
چته؟! "داد"
№اومدن
الان؟
№بله
چرا؟
№نمیدونم
پس تو چی میدونی عوضی!
№ببخشید.
الان وقت ندارم فردا باهاشون ملاقات میکنم.
№چشم بهشون اطلاع میدم.
چند مین بعد
№خانوم گفتن باشه
اوم خوبه
№من دیگه مرخص میشم
وایسا!
№بله خانوم
به الکس بگو بیاد
№چشم خانوم
چند مین بعد
©با من کار داشتید خانوم
الکس نقشه رو بهشون گفتی
©بله خانوم از موقعه ای که میریم تا موقعه که کارمون تمومه
بهشون زنگ بزن بگو الان حرکت میکنیم
©چشم خانوم
بریم
©چشم
مینسو جلو راه میرفت و هشتا بادیگارد پشت سرش
بودن هرکس شغل مینسو رو نمیدونست فکر میکرد
مافیایی چیزی هستش!
البته دست کمی از مافیا هم نداشت... بگذریم!
به در عمارت رسیدن و دوتا خدمه از دوطرف
به در زور دادن به قصد باز شدن؛
و در بازشد و مینسو بادیگارداش توی چهارتا
ون پشت سر هم حرکت کردن!
تا به مقصد مورد نظر رسیدن و بعد از خروج از در حیاط به در تالار رسیدن و خدمه های تالار در رو باز کردن
و صدای در نگاه همه به دنبال صدا رفت
و چششمون به مینسو که خیلی درخشان بود
افتاد حتی مردای زن دار هم به دنبال مینسو بود که
بعد از ده مین دوباره در عمارت به صدا در اومد
که اون کس با ورودش حالت سردردو تهوع عجیبی به مینسو
دست داد!
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
*به نظرتون کی بود؟!*
*مایل به حمایت؟*
"𝐅𝐥𝐚𝐬𝐡𝐛𝐚𝐜𝐤 𝐭𝐨 𝐭𝐨𝐦𝐨𝐫𝐫𝐨𝐰 𝐧𝐢𝐠𝐡𝐭"
رفت سمت کمدش و بهترین لباسش
رو انتخاب کرد لباسی به رنگ زرشکی رو تن زد
خبلی قشنگ تو تنش نقش بسته بودو شونه های ظزیفش رو به نمایش میراشت و اون آرایش لایتش،همه چی خیلی خوب
دست به دست هم دادن تا مینسو زیبا ترین باشه و
یه نگاهی تو آینه به خودش کرد و لب زد.
بهت افتخار میکنم مینسو!"آروم"
که بادب
بادیگاردش اومد وباعث پاره شدن بندی ازافکار مینسوشد!
مگه ده باربهت نگفتم دربزن ها! "داد"
№ب--بب-خ-ش-یی-ید خانو-وو-م-م-م"لکنت و نفس زدن"
چته؟! "داد"
№اومدن
الان؟
№بله
چرا؟
№نمیدونم
پس تو چی میدونی عوضی!
№ببخشید.
الان وقت ندارم فردا باهاشون ملاقات میکنم.
№چشم بهشون اطلاع میدم.
چند مین بعد
№خانوم گفتن باشه
اوم خوبه
№من دیگه مرخص میشم
وایسا!
№بله خانوم
به الکس بگو بیاد
№چشم خانوم
چند مین بعد
©با من کار داشتید خانوم
الکس نقشه رو بهشون گفتی
©بله خانوم از موقعه ای که میریم تا موقعه که کارمون تمومه
بهشون زنگ بزن بگو الان حرکت میکنیم
©چشم خانوم
بریم
©چشم
مینسو جلو راه میرفت و هشتا بادیگارد پشت سرش
بودن هرکس شغل مینسو رو نمیدونست فکر میکرد
مافیایی چیزی هستش!
البته دست کمی از مافیا هم نداشت... بگذریم!
به در عمارت رسیدن و دوتا خدمه از دوطرف
به در زور دادن به قصد باز شدن؛
و در بازشد و مینسو بادیگارداش توی چهارتا
ون پشت سر هم حرکت کردن!
تا به مقصد مورد نظر رسیدن و بعد از خروج از در حیاط به در تالار رسیدن و خدمه های تالار در رو باز کردن
و صدای در نگاه همه به دنبال صدا رفت
و چششمون به مینسو که خیلی درخشان بود
افتاد حتی مردای زن دار هم به دنبال مینسو بود که
بعد از ده مین دوباره در عمارت به صدا در اومد
که اون کس با ورودش حالت سردردو تهوع عجیبی به مینسو
دست داد!
-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-_-
*به نظرتون کی بود؟!*
*مایل به حمایت؟*
- ۱.۲k
- ۲۷ خرداد ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۱۸)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط