.
.
توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم
طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه #عمودی .
یکی گفت بلند بگو .
گفتم یک کلمه سه #حرفیه .
ازهمه چیز #برتر است .
حاجی گفت: #پول
تازه عروس مجلس گفت: #عشق .
شوهرش گفت: #یار .
کودک دبستانی گفت: #علم
حاجی پشت سرهم گفت : #پول، اگه
. نمیشه #طلا، #سکه .
گفتم: #حاجی اینها نمیشه .
گفت: پس بنویس #مال
.
گفتم: $#بازم نمیشه .
گفت: #جاه
.
خسته شدم با تلخی گفتم: نه #نمیشه .
مادر بزرگ گفت:
مادرجان، "#عمر" است.
.
سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: #کار
دیگری خندید و گفت: #وام
یکی از آن وسط بلندگفت: #وقت
خنده تلخی کردم و گفتم: #نه
اما #فهمیدم
تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی
حتی یک کلمه سه #حرفی آن هم درست در نمی آید !
هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم
شاید کودک پا برهنه بگوید: #کفش
کشاورزبگوید: #برف
لال بگوید: #حرف
ناشنوا بگوید: #صدا
نابینا بگوید: #نور
و من #هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت: " #خدا "
. .
.
«#صادق #هدایت»
توی یک جمع بی حوصله نشسته بودم
طبق عادت همیشگی مجله را ورق زدم تا به جدول رسیدم
خواندم سه #عمودی .
یکی گفت بلند بگو .
گفتم یک کلمه سه #حرفیه .
ازهمه چیز #برتر است .
حاجی گفت: #پول
تازه عروس مجلس گفت: #عشق .
شوهرش گفت: #یار .
کودک دبستانی گفت: #علم
حاجی پشت سرهم گفت : #پول، اگه
. نمیشه #طلا، #سکه .
گفتم: #حاجی اینها نمیشه .
گفت: پس بنویس #مال
.
گفتم: $#بازم نمیشه .
گفت: #جاه
.
خسته شدم با تلخی گفتم: نه #نمیشه .
مادر بزرگ گفت:
مادرجان، "#عمر" است.
.
سیاوش که تازه از سربازی آمده بود گفت: #کار
دیگری خندید و گفت: #وام
یکی از آن وسط بلندگفت: #وقت
خنده تلخی کردم و گفتم: #نه
اما #فهمیدم
تا شرح جدول زندگی کسی را نداشته باشی
حتی یک کلمه سه #حرفی آن هم درست در نمی آید !
هنوز به آن کلمه سه حرفی جدول خودم فکر میکنم
شاید کودک پا برهنه بگوید: #کفش
کشاورزبگوید: #برف
لال بگوید: #حرف
ناشنوا بگوید: #صدا
نابینا بگوید: #نور
و من #هنوز در فکرم
که چرا کسی نگفت: " #خدا "
. .
.
«#صادق #هدایت»
۲.۸k
۱۴ بهمن ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.