ماه من

ماه من

پارت ۴

جنگکوک :آره الان تو تمام زندگی من هستی و هر جا بری باهات میام

لیا :خندید وایساده چی گفتی واقعا که برات متأسفم

جنگکوک میخوام یک زندگی برات بسازم که حتی تو خوابتم ندیدی

لیا: بزار برات توضیح بدم من یکی دیگر رو دوست دارم و تو رو دوست ندارم

جنگکوک دست لیا رو گرفت و برد داخل ماشین و سرعت خیلی زیاد حرکت کرد و لیا ترسید

لیا: چیکار میکنی نگاه کن من هم داخل ماشین هستم اگر میخوای بمیری پای منو وسط نکش

جنگکوک :واقعا ولی من اگر بخوام بمیرم با کسی هماهنگ نمی کنم الخصوص تو ولی چون کسی هستی که دوسش دارم چشم از این به بعد کنترل من دست تو

لیا پیاده شد و وقتی بیرون رو دید پشیمون شد و برگشت سوار ماشین شد

پایان

لایک یادتون نره