نفرت در برابر عشقی که بهت دارم
{{نفرت در برابر عشقی که بهت دارم}}
پارت 80
خدمتکار : خانم شام حاضره
ا،ت روی تخت نشست و با صدای خوابآلود گفت
ا،ت : باشه تو برو منم الان میام
از روی تخت بلند شد و وارد حمام شد بعد از گرفتن دوش سریع از حمام بیرون اومد و یه لباس راحتی انتخاب کرد بازم چشم اش به کت جونگکوک اوفتاد چند بشه که با بوی این کت خوابش میره
لباس اش رو پوشید و از اتاق خارج شد به سالون غذا خوری رفت پدر بزرگ و مادر بزرگ اش روی میز نشسته بودن
و نیم نگاهی به پدر بزرگ اش انداخت که با اخم بین آبرو هاش مشغول غذا خوردن بود ا،ت هم مشغول غذا خوردن بود
سکوت سنگینی که صدای پیام گوشی ا،ت سکوت رو شکست ا،ت با دیدن پیام گوشیش لبخندی زد
و از روی صندلی بلند که با حرف پدر بزرگ اش لبخندی محو شد
پدر بزرگ : حتا بلد نیستی آداب غذا خوردن رو بجا بیاری
ا،ت : اون کسی که منو بزرگ کرده شما هستین پس اگه بلد نیستم مقصرش من نیستم
بدون حرفه دیگه به سمته در خروجی رفت
توی این دوسال سختی های زیادی کشیده بود ولی هیچ کدومش مثل نگاهای پدر بزرگ اش نبود که با نفرت نگاهش میکرد
توی افکارش غرق بود که با دیدن فردی که جلوی در عمارت منتظرش بود
لبخندی زد و به سمتش رفت و بغلش کرد و زود ازش جدا شد
و به چهره مضطرب و عصبی اش نگاه کرد و با نگرانی گفت
ا،ت : چیزی شده چرا ناراحت و عصبی به نظر میرسید
جی هون : باید با هم حرف بزنیم
ا،ت : میشه بگی چی شده داری نگرانم میکنی نکنه یورام چیزیش شده
جی هون : نه اون خوبه نگران نباش من میخوام در مورد خودمون حرف بزنیم
ا،ت : باشه ولی در مورد چی
جی هون : اينجا نمیشه بریم پارک که نزدیک اینجاست
ا،ت با جی هون سوار ماشین شد و به سمت پارک حرکت کردن
بعد از چند مین از ماشین پیاده شد و بدون هیچ حرفی توی پارک قدم میزدن که ا،ت با کلافگی ایستاد و روبه جی هون کرد
ا،ت : میخواهی چیزی بگی یا نه چرا اومدیم چرا انقدر مضطرب و عصبانی به نظر میرسی
جی هون : تا حالا نسیمی وزیده که قلبت رو بلرزونه
ا،ت : چرا این سوال رو میپرسی
جی هون بهش نزدیک شد و توی یک قدمیش ایستاده و درحالی که توی چشماش نگاه میکرد گفت
جی هون : چون میخوام بدونم که اگه وزیده جلوش رو بگیرم
ا،ت : آره وزیده ولی اگه بخوام خودم جلوش رو میگیرم نه هیچ کسه دیگهای.........ادامه دارد
شب خوش
پارت 80
خدمتکار : خانم شام حاضره
ا،ت روی تخت نشست و با صدای خوابآلود گفت
ا،ت : باشه تو برو منم الان میام
از روی تخت بلند شد و وارد حمام شد بعد از گرفتن دوش سریع از حمام بیرون اومد و یه لباس راحتی انتخاب کرد بازم چشم اش به کت جونگکوک اوفتاد چند بشه که با بوی این کت خوابش میره
لباس اش رو پوشید و از اتاق خارج شد به سالون غذا خوری رفت پدر بزرگ و مادر بزرگ اش روی میز نشسته بودن
و نیم نگاهی به پدر بزرگ اش انداخت که با اخم بین آبرو هاش مشغول غذا خوردن بود ا،ت هم مشغول غذا خوردن بود
سکوت سنگینی که صدای پیام گوشی ا،ت سکوت رو شکست ا،ت با دیدن پیام گوشیش لبخندی زد
و از روی صندلی بلند که با حرف پدر بزرگ اش لبخندی محو شد
پدر بزرگ : حتا بلد نیستی آداب غذا خوردن رو بجا بیاری
ا،ت : اون کسی که منو بزرگ کرده شما هستین پس اگه بلد نیستم مقصرش من نیستم
بدون حرفه دیگه به سمته در خروجی رفت
توی این دوسال سختی های زیادی کشیده بود ولی هیچ کدومش مثل نگاهای پدر بزرگ اش نبود که با نفرت نگاهش میکرد
توی افکارش غرق بود که با دیدن فردی که جلوی در عمارت منتظرش بود
لبخندی زد و به سمتش رفت و بغلش کرد و زود ازش جدا شد
و به چهره مضطرب و عصبی اش نگاه کرد و با نگرانی گفت
ا،ت : چیزی شده چرا ناراحت و عصبی به نظر میرسید
جی هون : باید با هم حرف بزنیم
ا،ت : میشه بگی چی شده داری نگرانم میکنی نکنه یورام چیزیش شده
جی هون : نه اون خوبه نگران نباش من میخوام در مورد خودمون حرف بزنیم
ا،ت : باشه ولی در مورد چی
جی هون : اينجا نمیشه بریم پارک که نزدیک اینجاست
ا،ت با جی هون سوار ماشین شد و به سمت پارک حرکت کردن
بعد از چند مین از ماشین پیاده شد و بدون هیچ حرفی توی پارک قدم میزدن که ا،ت با کلافگی ایستاد و روبه جی هون کرد
ا،ت : میخواهی چیزی بگی یا نه چرا اومدیم چرا انقدر مضطرب و عصبانی به نظر میرسی
جی هون : تا حالا نسیمی وزیده که قلبت رو بلرزونه
ا،ت : چرا این سوال رو میپرسی
جی هون بهش نزدیک شد و توی یک قدمیش ایستاده و درحالی که توی چشماش نگاه میکرد گفت
جی هون : چون میخوام بدونم که اگه وزیده جلوش رو بگیرم
ا،ت : آره وزیده ولی اگه بخوام خودم جلوش رو میگیرم نه هیچ کسه دیگهای.........ادامه دارد
شب خوش
- ۱۵.۵k
- ۱۰ بهمن ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۹)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط