پرنده افسون شده'۶'
پرنده افسون شده'۶'
جونگکوک
یعنی واقعا کوچولوی من برگشته؟اون دختر ناز عمرا بتونه آدم بکشه من اینو مطمعنم اون همچین کاری نمیتونه انجام بده .
جیه
سونهو
یعنی خواهر کوچولوی من اومده؟۱۳ ساله ندیدمش خیلی دلم میخواد برم بغلش کنم و لپ های صورتی شو بکشم یعنی هنوزم تپلی و نازه؟
مطمئنم همه به این فکر میکنن که اون نمیتونه آدم بکشه که درسته اون دختر وقتی حیوون خونگیش رو به خاطر اینکه یادش رفته بود بهش آب بده و مرده بود تا یک ماه از اتاقش بیرون نمیاد بعد آدم بکشه؟مسخرست
یعنی هنوزم مریضی اون دوران منو خودشو مقصر میدونه؟
۱۳ سال پیش
سونهو:ا/ت ا/ت بیا بریم اونور خیابون بستنی بگیریم
ا/ت:مامان اجازه نمیده اوپا
سونهو:من بهش میگم
سونهو:مامان مامان
لانا:جونم پسرم چیه انقد صدام میکنی
سونهو:میشه من با ا/ت جونم برم بستنی بگیرم
لانا:نه اصلا خطرناکه
سونهو:ما همیشه میرفتیم
لانا:اون موقع باباتون حواسش بهتون بود
سونهو:خوب الانم میتونه باشه
لانا:نه نیست سرکاره باید یه بزرگتر باشه مگر نه اصلا
سونهو:مامان تروخدا ا/ت جونم که حواسش هست
ا/ت:آره مامان من قول میدم حواسم باشه
لانا:باشه فقط ا/ت حواست به خودت و داداشت خیلی باشه بیاین پول بگیرین برین بخرین با دوچرخه هاتون برین
ا/ت و سونهو:هوراااااااااااااا
ا/ت
با اوپا داشتیم میرفتیم که چشمم خورد به عروسک های صورتی رفتم سمتشون خیلی ناز بودن
که یهو صدای جیغ سونهو اومد و بوق اومد
سونهو
داشتیم با ا/ت جونم میرفتیم سمت بستنی فروشی که اونور ماشین برقی دیدم اونور خیابون بود
سونهو:ا/ت ا/ت ا/ت بیا بریم اونور کجا میری
اما ا/ت داشت میرفت اونور منم خودم میرم
داشتم میرفتم که یهو از سمت راستم یه نور اومد تو صورتم و سیاهی....
ا/ت
وقتی برگشتم سمت خیابون دوچرخه سونهو پرتاب شده بود خودش غرق خون بود دویدم سمتش و بغلش کردم
ا/ت:اوپااااااااااااا بلند شوووو(داد و گریه)
ا/ت:اوپااااااا پاشو بریم بستنی بخریم چرا خوابیدییییییی اوپااااااا
زمان حال.
ا/ت
این اتفاقا هیچ وقت از جلو چشام رد نشدن حالمو بد تر میکردن در حدی شده بودم اوایل اومده بودم روسیه مجبور شدم برم پیش روانپزشک بهم کلی قرص داد تا به قلبم فشار نیاد ولی خوب این کابوس شبم شده انقد عادی شده برام......
مینهو
جونگکوک
یعنی واقعا کوچولوی من برگشته؟اون دختر ناز عمرا بتونه آدم بکشه من اینو مطمعنم اون همچین کاری نمیتونه انجام بده .
جیه
سونهو
یعنی خواهر کوچولوی من اومده؟۱۳ ساله ندیدمش خیلی دلم میخواد برم بغلش کنم و لپ های صورتی شو بکشم یعنی هنوزم تپلی و نازه؟
مطمئنم همه به این فکر میکنن که اون نمیتونه آدم بکشه که درسته اون دختر وقتی حیوون خونگیش رو به خاطر اینکه یادش رفته بود بهش آب بده و مرده بود تا یک ماه از اتاقش بیرون نمیاد بعد آدم بکشه؟مسخرست
یعنی هنوزم مریضی اون دوران منو خودشو مقصر میدونه؟
۱۳ سال پیش
سونهو:ا/ت ا/ت بیا بریم اونور خیابون بستنی بگیریم
ا/ت:مامان اجازه نمیده اوپا
سونهو:من بهش میگم
سونهو:مامان مامان
لانا:جونم پسرم چیه انقد صدام میکنی
سونهو:میشه من با ا/ت جونم برم بستنی بگیرم
لانا:نه اصلا خطرناکه
سونهو:ما همیشه میرفتیم
لانا:اون موقع باباتون حواسش بهتون بود
سونهو:خوب الانم میتونه باشه
لانا:نه نیست سرکاره باید یه بزرگتر باشه مگر نه اصلا
سونهو:مامان تروخدا ا/ت جونم که حواسش هست
ا/ت:آره مامان من قول میدم حواسم باشه
لانا:باشه فقط ا/ت حواست به خودت و داداشت خیلی باشه بیاین پول بگیرین برین بخرین با دوچرخه هاتون برین
ا/ت و سونهو:هوراااااااااااااا
ا/ت
با اوپا داشتیم میرفتیم که چشمم خورد به عروسک های صورتی رفتم سمتشون خیلی ناز بودن
که یهو صدای جیغ سونهو اومد و بوق اومد
سونهو
داشتیم با ا/ت جونم میرفتیم سمت بستنی فروشی که اونور ماشین برقی دیدم اونور خیابون بود
سونهو:ا/ت ا/ت ا/ت بیا بریم اونور کجا میری
اما ا/ت داشت میرفت اونور منم خودم میرم
داشتم میرفتم که یهو از سمت راستم یه نور اومد تو صورتم و سیاهی....
ا/ت
وقتی برگشتم سمت خیابون دوچرخه سونهو پرتاب شده بود خودش غرق خون بود دویدم سمتش و بغلش کردم
ا/ت:اوپااااااااااااا بلند شوووو(داد و گریه)
ا/ت:اوپااااااا پاشو بریم بستنی بخریم چرا خوابیدییییییی اوپااااااا
زمان حال.
ا/ت
این اتفاقا هیچ وقت از جلو چشام رد نشدن حالمو بد تر میکردن در حدی شده بودم اوایل اومده بودم روسیه مجبور شدم برم پیش روانپزشک بهم کلی قرص داد تا به قلبم فشار نیاد ولی خوب این کابوس شبم شده انقد عادی شده برام......
مینهو
۱.۶k
۲۷ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.