همیشه آخر هفته هایمان زیبا بود

همیشه آخر هفته هایمان زیبا بود
مثلا یک بار ساحل میرفتیم
یک بار کافه ای  دنج  و
دو سه باری هم از ترس این که نکند کسی ما را ببیند در کوچه ی آخرین خیابان منتهی به همان کافه ...
به قول خودش این خیابان ها ما را بی هم نمیخواستند !
دیوانه هر وقت هم این جمله را میگفت : ته حرفش محکم مرا میبوسید ...
راستش کارمان دیگر همین شده بود که برویم بیرون و حرف بزنیم ، بخندیم و آخر سر هم بوسه ای شیرین و خداحافظ تا آخر هفته ی دیگر
خلاصه همه ی ماه و سال هایمان همینطور گذشت
تا یک روز دقیقا سر همان ساعت در همان خیابان نزدیک به همان کوچه ی کافهِ دنجمان
منتظر آمدنش شده بودم ، بعد از کلی منتظر ماندن ، به خودم آمدم و دیدم خیلی گذشته است و او همچنان نیامده
زنگ زدم و با ترس و لرز که نکند برایش اتفاقی افتاده موضوع را پرسیدم ، بعد از کلی مکث  با لحنی طلبکارانه گفت : خب حالا انگار آسمان به زمین آمده ، چیزی نشده که یک روز دیگر میرویم ...
لحنش برایم عجیب بود ، هر چند
خب راست میگفت حرفش منطقی بود ، یک بار هم برایش کاری پیش آمد و نتوانست بیاید " آسمان که به زمین نیامده "
به خانه رفتم و طبق معمول ، دو سه پیام عاشقانه را برایش ارسال کردم ، اما انگار واقعا حالش خوب نبود ، نه جواب پیامم را داد و نه حتی زنگ زد
خودم را به بیخیالی زدم و روی تخت دراز کشیدم
درست یادم است در همان لحظه ها بود که پیامش را برایم ارسال کرد .
همان پیام لعنتی که هنوز بعد از گذشت سال ها برای خودم میخوانم و گریه میکنم و راه میروم
متن پیامش را دقیقا یادم است
" لطفا به این خط پیام نده ، من دوست ندارم کسی مزاحمم بشه "
مزاحم ؟ من را میگفت ، بیچاره انگار واقعا حالش بد بود ، آنقدر بد که حتی نفهمید امروز همان آخر هفته ای است که قبلا ها دل دل میکرد برای آمدنش ...
.
بگذریم ، از آن روزها خیلی گذشته و من
قصد خراب کردن آخر هفته ات را ندارم جانم
فقط خواستم یاد آوری کنم
امروز صدمین آخر هفته ای ایست که تو نیستی و من
مثل پیرمردی آلزایمری ک خانه اش را گم کرده
در همان خیابان ، همان کوچه و همان کافه آخر هفته های تلخ بی تو بودن را قدم میزنم ...
و تو را نمیفهمم دقیقا کجای این شهر
آخر هفته های زیبایت را با یک نفر دیگر که شاید بهتر از من هم باشد ، میگذرانی ، اصلا نوش جان او که تو را دارد
فقط کاش میدانستی این روزها عجیب آسمانم به زمین آمده ...

#مسلم_رحیمی
@Paradiseofficialchannel
دیدگاه ها (۲)

همونطوری داشت پوشک بچشو عوض میکرد با حرص گفت:پری خر نشیامثل ...

هیچی بدتر از بوی یه عطر خاص نیست....یهو پرتت میکنه تو دره خا...

.آدم یه وقتا به چه چیزایی فک میکنه!مثلا دیشب داشتم فکر میکرد...

شب ها که همه خوابن یکی انگار از زیر بالش تو گوشِت میخونه که ...

عــطــر بآرآنسه پآرتی VP.3هفته ها گذشت و هیچ خبری از پسر نشد...

Police and lovePt11از وقتی از سَکو پایین اومدین حرفی نزدهرسی...

قهوه های جاویدان ☕ قسمت ۷ / صفحه پنجم :ذوق و شوق تمام وجودم ...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط