از کنار هر دختری که رد می شد

از کنار هر دختری که رد می شد ،
یک تنه ی جانانه می زد و لذت می برد ...
یک اصطکاک دوست داشتنی با هرکسی که در نظرش خوش تراش تر بود!
یک آن دیدم مقابل من است
نفسم حبس شد
چادرم را کشیدم جلوتر و میخکوب سر جایم ایستادم
ببخشیدی گفت و خودش را کشید کنار ...

حالا دیگر چادرم را خیلی بیشتر دوست داشتم ...

خدایا ممنون بابت این سپرِ بلا !!!
دیدگاه ها (۲)

می گفت: اوزون،از ورود پرتوهای خطرناک به زمین جلوگیری می کن...

چادر مشکی ام را به همه برند ها و مارک های معروف ترجیح میدهم…...

میخوام سر کنم ازاین به بعد ...خداکنه لایقش باشم

⇦ﻣُﻬّﻢْ ﺗَﺮﯾﻦْ ﺟَــﻬـﯿـــﺰﯾــــِہ ﯾـِـــہ ﺩُﺧْـــﺘـــــَﺮْ.....

رمان j_k

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط