جمعه شد اما نمیدانم که دلدارم کجاست

جمعه شد اما نمیدانم که دلدارم کجاست!
من خریدارش شدم زنبیل ِبازارم کجاست؟

دسته گل هایی برایش چیده ام از باغمان
باغبان با من بگو ماه شب ِ تارم کجاست؟

جای ِ ماه آسمان عکس از نگاهش می کشم
هرچه میگردم نمیدانم که پرگارم کجاست؟

خط بخط حرف دلم راچیده ام بر روی هم
بامن ای مادربگو دفتر وَ خودکارم کجاست؟

می روم در کُنجِ ایوان دیده بر راهش نهم
شاید آرامم کند فندک وَ سیگارم کجاست؟

نذر ِ دیدارش فراوان روزه ها دارم به دل
ربنا سر داده شد خرمایِ افطارم کجاست؟

گشته ام انگشت نمای مردو زن پیروجوان
از کجا فهمیده اند ایراد ِ رفتارم کجاست؟

ای خدا مُردم ز دوری عصرجمعه سررسید
خواهشا با من بگو اربابِ دربارم کجاست؟
دیدگاه ها (۹)

شده دلتنگ شوی، فاصله فرسنگ شودیاد شیرین کسی تیشه ی هرسنگ شود...

‌‌ گاهی خسته از تمام شهرفقط دلت میخواهد خم شوی در یک گوشهتنه...

وقتی بچه بودم میگفتندهروقت توانستیبندکفشهایت راببندیبزرگ شده...

‌ پروردگارم.....همان گونه که چشم هایمان را از خواب بیدار کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط