عاشق پسر تقس مدرسه شدن.
عاشق پسر تقس مدرسه شدن.
سلام من ا.ت هستم 19 سالمه من قرار توی سئول به یه دانشگاه برم
ا.ت ویو
من وارد کلاس شدم رفتم و یه میز خالی پیدا کردم و نشستم یهو یه گروه پسر اومدن تو کلاس
جونگکوک : های دختره اینجا جای منه بلند شو
ا.ت : باشه بابا چرا داد میزنی
جونگکوک : هیچی نگفت
ا.ت : رفتمو میز اخر کنار یه دختره نشستم
گفتم : با من دوست میشی؟
هانا : اره اسمت چیه من هانام
ا.ت: منم ا.تم ( اسم دیگه ای به ذهنم نمیرسید)😊
ا.ت : میگم هانا این پسره کیه ؟؟
هانا: این پسر تقس مدرسس یه سال از ما بزرگ تره همه ی دخترا هم روش کراشن غیر منو تو حتی حاضرن خودشونو براش بکشن هیشکی جرعت نداره بزنتش
ا.ت : عه خدایی این که خیلی زاقارته 😂😂
جونگکوک : های دختره تو میدونی من کیم
ا.ت : نیازی نیست با کسی مثل تو اشناشم 😑
جونگکوک : دستشو اورد بالا تا ا.ت و بزنه ( اونجا استاد تو کلاس بود)
استاد : اهای اقای جئون جونگکوک من تو کلاسم
جونگکوک ( برمیگرده سره جاش ) به ا.ت میگه زنگ تفریح دارم برات
پرش زمانی به زنگ تفریح
جونگکوک: اهای دختره میره گلوی ا.ت و میچسبه
ا.ت : چیکار میکنی
جونگکوک گفتم دارم برات
ا.ت با دستش یه چک میزنه تو صورتش و با پا میزنه وسط پاش ( شیر زن )
جونگکوک یه جوری می افته رو زمین از درد داشت قرمز میشد
ا.ت : یکم نگاش کرد و از اونجا رفت
هانا : ا.ت تو چیکار کردی هیشکی جرعت زدن اونو نداره
ا.ت : من مثل اونا نیستم
وقتی مدرسه تمام شد ا.ت رفت خونه
پرش زمانی به فرداش
ا.ت ویو
وقتی رفتم مدرسه جای جونگکوک خالی بود از مکس که دوست سمیش بود پرسید جونگکوک کجاس
مکس: جونگکوک بوسانه خواهرش عمل داشت اون تا یک هفته نمیاد
ا.ت با خودش گفت : من که قردا میرم بوسان مثلا مادر پدرم اونجان فردام که تعطیله
پرش زمانی به فردا
ا.ت ویو
رفتم چمدونمو جمع کردمو رفتم ترمینال از ترمینال سوار اتوبوس شدم و رفتم بوسان سریع رفتم چمدونمو گزاشتمو رفتم دنبال دوست قدیمیم که اسمش زومی بود زنگ درو زدم زومی درو باز کرد
زومی: ا.تتتتتتتتتتتتتتتتتت دختر از دیدنت خیلی خوشحالم
ا.ت : زومی باید بریم بیمارستان
زومی: چرا
ا.ت : چون انگار من روی پسر تقس مدرسه کراش زدم حالا بدو بریم
ا.ت ویو
رفتیم بیمارستان بوسان به پذیرش گفتم اینجا کسی با فامیلیه جئون بستریه و عمل داره
پذیرش : نمیتونم اینطوری اطلاعات بدم همراه هم داشته
ا.ت : اره اره اسم همراهش جئون جونگکوکه
پذیرش :اها بله برو طبقه ی 2 اتاق 367
ا.ت ممنون.
ا.ت با زومی رفت
جونگکوک : با تو پیدات شد لطفا برو الان خواهرم اینجاست و نمیخوام اعصابم خوردشه اصلا تو برای چی اینجایی
ا.ت : چون عاشقت شدم چون دوست دارم با داد ( بعد گزاشت رفت )
شرط پارت بعدی
10 تا لایک
5 تا کامنت
5 تا فالو
سلام من ا.ت هستم 19 سالمه من قرار توی سئول به یه دانشگاه برم
ا.ت ویو
من وارد کلاس شدم رفتم و یه میز خالی پیدا کردم و نشستم یهو یه گروه پسر اومدن تو کلاس
جونگکوک : های دختره اینجا جای منه بلند شو
ا.ت : باشه بابا چرا داد میزنی
جونگکوک : هیچی نگفت
ا.ت : رفتمو میز اخر کنار یه دختره نشستم
گفتم : با من دوست میشی؟
هانا : اره اسمت چیه من هانام
ا.ت: منم ا.تم ( اسم دیگه ای به ذهنم نمیرسید)😊
ا.ت : میگم هانا این پسره کیه ؟؟
هانا: این پسر تقس مدرسس یه سال از ما بزرگ تره همه ی دخترا هم روش کراشن غیر منو تو حتی حاضرن خودشونو براش بکشن هیشکی جرعت نداره بزنتش
ا.ت : عه خدایی این که خیلی زاقارته 😂😂
جونگکوک : های دختره تو میدونی من کیم
ا.ت : نیازی نیست با کسی مثل تو اشناشم 😑
جونگکوک : دستشو اورد بالا تا ا.ت و بزنه ( اونجا استاد تو کلاس بود)
استاد : اهای اقای جئون جونگکوک من تو کلاسم
جونگکوک ( برمیگرده سره جاش ) به ا.ت میگه زنگ تفریح دارم برات
پرش زمانی به زنگ تفریح
جونگکوک: اهای دختره میره گلوی ا.ت و میچسبه
ا.ت : چیکار میکنی
جونگکوک گفتم دارم برات
ا.ت با دستش یه چک میزنه تو صورتش و با پا میزنه وسط پاش ( شیر زن )
جونگکوک یه جوری می افته رو زمین از درد داشت قرمز میشد
ا.ت : یکم نگاش کرد و از اونجا رفت
هانا : ا.ت تو چیکار کردی هیشکی جرعت زدن اونو نداره
ا.ت : من مثل اونا نیستم
وقتی مدرسه تمام شد ا.ت رفت خونه
پرش زمانی به فرداش
ا.ت ویو
وقتی رفتم مدرسه جای جونگکوک خالی بود از مکس که دوست سمیش بود پرسید جونگکوک کجاس
مکس: جونگکوک بوسانه خواهرش عمل داشت اون تا یک هفته نمیاد
ا.ت با خودش گفت : من که قردا میرم بوسان مثلا مادر پدرم اونجان فردام که تعطیله
پرش زمانی به فردا
ا.ت ویو
رفتم چمدونمو جمع کردمو رفتم ترمینال از ترمینال سوار اتوبوس شدم و رفتم بوسان سریع رفتم چمدونمو گزاشتمو رفتم دنبال دوست قدیمیم که اسمش زومی بود زنگ درو زدم زومی درو باز کرد
زومی: ا.تتتتتتتتتتتتتتتتتت دختر از دیدنت خیلی خوشحالم
ا.ت : زومی باید بریم بیمارستان
زومی: چرا
ا.ت : چون انگار من روی پسر تقس مدرسه کراش زدم حالا بدو بریم
ا.ت ویو
رفتیم بیمارستان بوسان به پذیرش گفتم اینجا کسی با فامیلیه جئون بستریه و عمل داره
پذیرش : نمیتونم اینطوری اطلاعات بدم همراه هم داشته
ا.ت : اره اره اسم همراهش جئون جونگکوکه
پذیرش :اها بله برو طبقه ی 2 اتاق 367
ا.ت ممنون.
ا.ت با زومی رفت
جونگکوک : با تو پیدات شد لطفا برو الان خواهرم اینجاست و نمیخوام اعصابم خوردشه اصلا تو برای چی اینجایی
ا.ت : چون عاشقت شدم چون دوست دارم با داد ( بعد گزاشت رفت )
شرط پارت بعدی
10 تا لایک
5 تا کامنت
5 تا فالو
۲.۶k
۰۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.