دل به دام تو اسیر است زمینگیرش کن

دل به دامِ تو اسیر است، زمینگیرش کن
زلف بگشای و به یک حلقه به زنجیرش کن

بی تو غم آمد و از تاب و توانم انداخت
آهوی غمزده را ناز کن و شیرش کن

خواب دیدم که در آغوشِ منی، غنچه شکفت
بوی یاس از همه جا سر زده، تعبیرش کن

خواب دیدم که غمِ عشق جوانی‌ست رشید
پرده بردار از این آینه و پیرش کن

در دلم شعله‌زنان جامِ غزل می‌جوشد
آفتابی‌ست در این میکده، تکثیرش کن

گفتم از عشق بگویم، دهنم باز نشد
ما نگفتیم، نگفتیم، تو تصویرش کن

#جویا_معروفی
دیدگاه ها (۳)

زنِ ممتاز، می باید بگیرُم بتِ طنّاز، می باید بگیرُمدلم شرجی ...

ناگهان آیینه حیران شد،گمان کردم توییماه پشت ابر پنهان شد،گما...

لذت مرگ نگاهی ست به پایین کردنبین روح و بدنت فاصله تعیین کرد...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط