نقاشی آسمان پارت:اول
نقاشی آسمان
پارت:۱
ویو لیسا
مثل همیشه از خواب بیدار شدم و رفتم حموم و برگشتم یه صبحونه کوچولو خوردم و لباس کیوتمو و با میکاپ و.....انجام دادم و رفتم توی شرکت دعوا شده بود داد میزدن و میگفتن اون اجاره خونش رو نداده رفتم دیدم ماکا که ایتالیایی و کره ای هستش اینجا به سختی کار میکنه و اجاره خونش رو نداده رفتم جلو و گفتم آقا با من بیاین رفتیم بیرون کمپانی و گفتم بعدظهر بهتون پول رو میدم لطفا به ماکا سخت نگیرین
ویو لیسا تمام
آقا:چشم....خدانگهدار
لیسا:خدانگهدار
ماکا:چی شد چطور رازیش کردی؟
لیسا:دیگه رازی شد بریم
ویو لیسا:کار کردیم و برگشتیم دیدم اون آقا چون بعدظهر کار ما تموم میشد جلوی کمپانی واستاده بهش گفتم باهام بیاین رفتم خونه و پول رو بهش دادم دوست نداشتم ماکا در مورد این قضیه خبر در بشه به آقا گفتم میشه بگین پول خرید این خونه چقدر میشه؟
ویو لیسا تمام
آقا:حدود اگه این پولی که بهم دادین رو ۱ برابر کنین
لیسا:یک لحظه بفرمایین این نصف اون پول به ماکا بگین این خونه رو بخره ولی نصف قیمت نصف دیگه رو من دادم بهش نگین
آقا:باشه ممنون....
ویو لیسا
در رو بستم و رفتم یه چیزی خوردم بعدش رو تخت دراز کشیدم اما بازم انرژی داشتم پاشدم که دوچرخم رو وردارم و بیرون برم که گوشیم زنگ خورد
ویو لیسا تمام
کمپانی:الو سلام خانم لیسا امروز میخوایم کل کمپانی رو بفرستیم رستوران شما میاین؟
لیسا:حتما میایم
ویو لیسا
استایلم رو کامل عوض کردم و رفتم کمپانی باهم رفتیم به رستوران رایس اونجا کلی چیز میز خوردیم دو تا دختر تازه وارد دیدم که اسماشون جیسو و رزی بود خیلی دوست داشتم باهاشون ارتباط برقرار کنم هر لحظه که بهشون نزدیک میشدم اتفاقی کسی حرف میزد و اون ها بهم نگاه نمیکردن البته به نظر من خیلی شرم آور بود یه دختر تجربه دار با دوتا دختر تازه وارد دوست بشه البته شاید من اینطور فکر میکنم ولی بلخره که باهاشون رو به رو میشم
پرش زمانی به فردا زمان آخر کار
لیسا:خب کار میکاپ آقای چا اون وو تموم شده میتونن عکس برداری کنن
رزی:سلام من رزی هستم و ایشون جیسو هستن ما کسانی هستیم که عکس میگیریم
لیسا:چیییی...؟؟آها باشه حتما بفرمایین..
ویو لیسا
باورم نمیشد اینا عکاسن پس تازه وارد نیستن به تازه وارد ها این مقام بالا رو نمیدن ولی چرا من هیچوقت اونارو تو کمپانی ندیدم؟؟؟
بعد عکس برداری از منشی خانم
لو میونگ پرسیدم جیسو و رزی کین و گفتن قبلا نزدیک شب کار میکردن
ولی الان تغییر کرد رفتم خونه و از خستگی رو تخت دراز کشیدم روز و شب مثل برق و باد میگذشت با خودم به فکر آینده فرو رفته بودم که گوشیم به صدا در اومد دیدم ساعت گذاشتم برای ۶ و نیم یعنی الان چرا برای الان ساعت گذاشتم یهو یادم اومد و رفتم تلویزیون رو روشن کردم نگو امروز کنسرت چا اون وو بود من از چااون وو خیلی خوشم میاد اون هم جذابه هم استایل خاصی داره ولی حتما من اصلا فرد مورد علاقش نیستم داشتم به کنسرت نگاه میکردم که دیدم منشی بهم زنگ میزنه منشی بهم گفت جیسو و رزی اطلاعات بیشتری هم دارن اونها عکاس جیمین بودن نه چا اون وو ولی عوض شد عکاسیشون و برای چا اون وو کار میکنن
لیسا:آها ممنون
بعد قطع کردن نشستم و ادامه کنسرت رو دیدم کنسرت تموم شد و در حال کتاب خوندن بودم که دیدم ساعت ۱۰ شبه رفتم بیرون و کورن داگ خریدم و اومدم خونه و خوردم بعدش کیدرامای جدیدی که توی یکی از شبکه های کره ای پخش شده بو رو تماشا کردم بعدش هم رفتم خوابیدم یادم رفت که برای ۷ صبح ساعت بزارم و ساعت ۹ بیدار شدم به سرعت رفتم کمپانی در بسته بود یادم اومد امروز تعطیله برگشتم خونه و دوباره خوابیدم من اکثرا روزای تعصیل تا ساعت ۱۲ میخوابم ولی خوابم نبرد تا ساعت ۱۰ توی رخت خواب اینور و اونور کردم ولی بیدار شدم و تلویزیدن روشن کردم بعد هم صبحونه خوردم
استایل هارو بعدا توی پست بعدی میزارم.....💜
اگه از پست حمایت کنین توی پارت های دیگه شرط رو کم میزارم مممنوننننن.......🍓🍓🍓🍓🍓
پارت:۱
ویو لیسا
مثل همیشه از خواب بیدار شدم و رفتم حموم و برگشتم یه صبحونه کوچولو خوردم و لباس کیوتمو و با میکاپ و.....انجام دادم و رفتم توی شرکت دعوا شده بود داد میزدن و میگفتن اون اجاره خونش رو نداده رفتم دیدم ماکا که ایتالیایی و کره ای هستش اینجا به سختی کار میکنه و اجاره خونش رو نداده رفتم جلو و گفتم آقا با من بیاین رفتیم بیرون کمپانی و گفتم بعدظهر بهتون پول رو میدم لطفا به ماکا سخت نگیرین
ویو لیسا تمام
آقا:چشم....خدانگهدار
لیسا:خدانگهدار
ماکا:چی شد چطور رازیش کردی؟
لیسا:دیگه رازی شد بریم
ویو لیسا:کار کردیم و برگشتیم دیدم اون آقا چون بعدظهر کار ما تموم میشد جلوی کمپانی واستاده بهش گفتم باهام بیاین رفتم خونه و پول رو بهش دادم دوست نداشتم ماکا در مورد این قضیه خبر در بشه به آقا گفتم میشه بگین پول خرید این خونه چقدر میشه؟
ویو لیسا تمام
آقا:حدود اگه این پولی که بهم دادین رو ۱ برابر کنین
لیسا:یک لحظه بفرمایین این نصف اون پول به ماکا بگین این خونه رو بخره ولی نصف قیمت نصف دیگه رو من دادم بهش نگین
آقا:باشه ممنون....
ویو لیسا
در رو بستم و رفتم یه چیزی خوردم بعدش رو تخت دراز کشیدم اما بازم انرژی داشتم پاشدم که دوچرخم رو وردارم و بیرون برم که گوشیم زنگ خورد
ویو لیسا تمام
کمپانی:الو سلام خانم لیسا امروز میخوایم کل کمپانی رو بفرستیم رستوران شما میاین؟
لیسا:حتما میایم
ویو لیسا
استایلم رو کامل عوض کردم و رفتم کمپانی باهم رفتیم به رستوران رایس اونجا کلی چیز میز خوردیم دو تا دختر تازه وارد دیدم که اسماشون جیسو و رزی بود خیلی دوست داشتم باهاشون ارتباط برقرار کنم هر لحظه که بهشون نزدیک میشدم اتفاقی کسی حرف میزد و اون ها بهم نگاه نمیکردن البته به نظر من خیلی شرم آور بود یه دختر تجربه دار با دوتا دختر تازه وارد دوست بشه البته شاید من اینطور فکر میکنم ولی بلخره که باهاشون رو به رو میشم
پرش زمانی به فردا زمان آخر کار
لیسا:خب کار میکاپ آقای چا اون وو تموم شده میتونن عکس برداری کنن
رزی:سلام من رزی هستم و ایشون جیسو هستن ما کسانی هستیم که عکس میگیریم
لیسا:چیییی...؟؟آها باشه حتما بفرمایین..
ویو لیسا
باورم نمیشد اینا عکاسن پس تازه وارد نیستن به تازه وارد ها این مقام بالا رو نمیدن ولی چرا من هیچوقت اونارو تو کمپانی ندیدم؟؟؟
بعد عکس برداری از منشی خانم
لو میونگ پرسیدم جیسو و رزی کین و گفتن قبلا نزدیک شب کار میکردن
ولی الان تغییر کرد رفتم خونه و از خستگی رو تخت دراز کشیدم روز و شب مثل برق و باد میگذشت با خودم به فکر آینده فرو رفته بودم که گوشیم به صدا در اومد دیدم ساعت گذاشتم برای ۶ و نیم یعنی الان چرا برای الان ساعت گذاشتم یهو یادم اومد و رفتم تلویزیون رو روشن کردم نگو امروز کنسرت چا اون وو بود من از چااون وو خیلی خوشم میاد اون هم جذابه هم استایل خاصی داره ولی حتما من اصلا فرد مورد علاقش نیستم داشتم به کنسرت نگاه میکردم که دیدم منشی بهم زنگ میزنه منشی بهم گفت جیسو و رزی اطلاعات بیشتری هم دارن اونها عکاس جیمین بودن نه چا اون وو ولی عوض شد عکاسیشون و برای چا اون وو کار میکنن
لیسا:آها ممنون
بعد قطع کردن نشستم و ادامه کنسرت رو دیدم کنسرت تموم شد و در حال کتاب خوندن بودم که دیدم ساعت ۱۰ شبه رفتم بیرون و کورن داگ خریدم و اومدم خونه و خوردم بعدش کیدرامای جدیدی که توی یکی از شبکه های کره ای پخش شده بو رو تماشا کردم بعدش هم رفتم خوابیدم یادم رفت که برای ۷ صبح ساعت بزارم و ساعت ۹ بیدار شدم به سرعت رفتم کمپانی در بسته بود یادم اومد امروز تعطیله برگشتم خونه و دوباره خوابیدم من اکثرا روزای تعصیل تا ساعت ۱۲ میخوابم ولی خوابم نبرد تا ساعت ۱۰ توی رخت خواب اینور و اونور کردم ولی بیدار شدم و تلویزیدن روشن کردم بعد هم صبحونه خوردم
استایل هارو بعدا توی پست بعدی میزارم.....💜
اگه از پست حمایت کنین توی پارت های دیگه شرط رو کم میزارم مممنوننننن.......🍓🍓🍓🍓🍓
۶.۷k
۱۶ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۳)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.