صبحانه ات را که خوردی
صبحانهات را که خوردی
کمی قُربان صدقه آبشار گیسوانت که رفتی
کمی آیینه را که از تنهایی درآوردی
لباس هایت را بپوش
ترجیحاً شال آبی ات را سرت کن!
این آسمان رنگ باخته دلگیرم میکند...
داشتم میگفتم شال آبیات را سرت کن...
چند قطره آب به شمعدانیهای روی طاقچه بپاش
کفشهایت را بپوش
از خانه بیرون بزن
و قدم بزن
و فقط قدم بزن
حال کوچه را خوب کن
حال درختان کنار جاده را
حتی حال سنگفرش ها را!
می دانی؟
از هر صد قدمت
فکر کردن به این احتمال که
هر روز یک قدم به من نزدیک تر میشوی
چند سال به عمرم اضافه میکند
راستی برایت گفته ام؟
شب ها با چشمان باز می خوابم
میترسم
به خوابم بیایی و
نبینمت...😔
#محمد_کالجی
کمی قُربان صدقه آبشار گیسوانت که رفتی
کمی آیینه را که از تنهایی درآوردی
لباس هایت را بپوش
ترجیحاً شال آبی ات را سرت کن!
این آسمان رنگ باخته دلگیرم میکند...
داشتم میگفتم شال آبیات را سرت کن...
چند قطره آب به شمعدانیهای روی طاقچه بپاش
کفشهایت را بپوش
از خانه بیرون بزن
و قدم بزن
و فقط قدم بزن
حال کوچه را خوب کن
حال درختان کنار جاده را
حتی حال سنگفرش ها را!
می دانی؟
از هر صد قدمت
فکر کردن به این احتمال که
هر روز یک قدم به من نزدیک تر میشوی
چند سال به عمرم اضافه میکند
راستی برایت گفته ام؟
شب ها با چشمان باز می خوابم
میترسم
به خوابم بیایی و
نبینمت...😔
#محمد_کالجی
۱.۵k
۲۸ آذر ۱۳۹۵
دیدگاه ها (۱۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.