یک لحظه چشم دوخت به فنجانِ خالی ام...♥
یک لحظه چشم دوخت به فنجانِ خالی ام...♥
آرام وسرد گفت:که در طالع شما…
قَلبم تپید، باز عرق روی صورتم نشست
گفتم بگو مسافر من میرسد ؟ و یا…
با چشمهای خیره به فِنجان نگاه کرد!
گفتم چه شد؟ سکوت بود و تکرار لحظه ها...
آخر شروع کرد به تفسیر فالِ من…
با سَر اِشاره کرد که نزدیکتر بیا
اینجا فقط دو خط موازی نشسته است..........
یعنی دو فرد دلشده ی تا ابد جدا♥
انگار بی اَمان به سَرم ضربه میزدند
یعنی که هیچ وقت نمی آید او خدا؟؟؟
گفتم درست نیست، از اول نگاه کن
فریاد زد:بفهم این عشق غیر ممکن است….!!!
آرام وسرد گفت:که در طالع شما…
قَلبم تپید، باز عرق روی صورتم نشست
گفتم بگو مسافر من میرسد ؟ و یا…
با چشمهای خیره به فِنجان نگاه کرد!
گفتم چه شد؟ سکوت بود و تکرار لحظه ها...
آخر شروع کرد به تفسیر فالِ من…
با سَر اِشاره کرد که نزدیکتر بیا
اینجا فقط دو خط موازی نشسته است..........
یعنی دو فرد دلشده ی تا ابد جدا♥
انگار بی اَمان به سَرم ضربه میزدند
یعنی که هیچ وقت نمی آید او خدا؟؟؟
گفتم درست نیست، از اول نگاه کن
فریاد زد:بفهم این عشق غیر ممکن است….!!!
۲.۴k
۱۳ آبان ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.