.
.
تمام دخترکان را نشانه میکردند
به خنده صحبتی از کار ِ خانه میکردند
.
اگرچه رنج ِ سفر، زخم ِ راه را دیدم
دوباره آمدم و قتلگاه را دیدم
.
برای قافله ات بیرق عزا مانده
هنوز تکیه ای از خیمه ها به جا مانده
.
هنوز گِردِ مزار ِ تو دشتی از خار است
بمیرم ای گُل ِ من دیدنت چه دشوار است
.
هنوز رویِ زمین تیرهای خونین است
هنوز رویِ زمین نیزه های سنگین است
.
هنوز از بدنت بویِ سیب می آید
صدای ناله ی مردی غریب می آید
.
اگرچه خویش به دستِ رباب آوردم
به دستِ بی رمقم ظرفِ آب آوردم
.
بنوش جرعه یِ آبی که تشنه ات دیدم
اسیر ِ مرثیه یِ سنگ و دشنه ات دیدم...
تمام دخترکان را نشانه میکردند
به خنده صحبتی از کار ِ خانه میکردند
.
اگرچه رنج ِ سفر، زخم ِ راه را دیدم
دوباره آمدم و قتلگاه را دیدم
.
برای قافله ات بیرق عزا مانده
هنوز تکیه ای از خیمه ها به جا مانده
.
هنوز گِردِ مزار ِ تو دشتی از خار است
بمیرم ای گُل ِ من دیدنت چه دشوار است
.
هنوز رویِ زمین تیرهای خونین است
هنوز رویِ زمین نیزه های سنگین است
.
هنوز از بدنت بویِ سیب می آید
صدای ناله ی مردی غریب می آید
.
اگرچه خویش به دستِ رباب آوردم
به دستِ بی رمقم ظرفِ آب آوردم
.
بنوش جرعه یِ آبی که تشنه ات دیدم
اسیر ِ مرثیه یِ سنگ و دشنه ات دیدم...
۴۲۰
۱۷ آبان ۱۳۹۶
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.