★هایبرید شیطون من★
★هایبرید شیطون من★
پارت ۳۰...
تهیونگ چشاشو چرخوند و چرخ دستی رو دور زد و یه دستشو روی کمر جونگکوک گذاشت و دست دیگش رو زیر پاهاش برد و روی دستاش بلندش کرد. جونگکوک با حرکت یهویی جونگکوک هین آرومی کشید و خوراکیاشو محکمتر چسبید.
_چقدر سنگینی بچه کمرم شکست!
با اخم ظاهری رو به صورت جونگکوک گفت و جونگکوک با یه اخم تخسی نگاه تهیونگ کرد و روشو ازش گرفت.
+خیلی عم سبکم تهیونگی چاقه
با تخسی گفت.
تهیونگ خندید و سریع جونگکوک رو توی سبد خرید جا داد.
_تهیونگی چرا منو گذاشت اینجا؟
_چون میخواد خرید کنه و نمیخواد تو گم و گور شی!
بدون اینکه به چشمای توله هایبریدی که توی چرخ دستی نشسته بکنه دسته قرمز رنگ چرخ دستی رو لای انگشتای کشیده اش گرفت و هولش داد.
×تهیونگی چیا لازم داره؟
_میدونی تو کیک چیا هست؟!
×کیک؟!
انگشتاشو بالا آورد و شروع کرد یکی یکی شماردن:
×آرد...شیر...شکر ... تخم مرغ و کره بقیشم یادم نیست تهیونگی تا حالا نپختم!
تهیونگ یه پاکت آرد رو توی بغل جونگکوک گذاشت و جونگکوک سریع با لحن شادی سرشو چرخوند و ازش پرسید:
×میخوایم کیک بپزی؟!
_باهم میپزیم منم بلد نیستم.
×آخ جونم!
با ذوق پاکت آرد رو بین پاهاش گذاشت.
×باید شیر و تخم مرغم برداری تهیونگی
_بیا فقط شیر برداریم تخم مرغ توی یخچالم دارم.
×باووشه!
ادامه دارد...
لایک و حمایت فراموش نشه کوچولوعا🤏🏻👶🏻❤️
پارت ۳۰...
تهیونگ چشاشو چرخوند و چرخ دستی رو دور زد و یه دستشو روی کمر جونگکوک گذاشت و دست دیگش رو زیر پاهاش برد و روی دستاش بلندش کرد. جونگکوک با حرکت یهویی جونگکوک هین آرومی کشید و خوراکیاشو محکمتر چسبید.
_چقدر سنگینی بچه کمرم شکست!
با اخم ظاهری رو به صورت جونگکوک گفت و جونگکوک با یه اخم تخسی نگاه تهیونگ کرد و روشو ازش گرفت.
+خیلی عم سبکم تهیونگی چاقه
با تخسی گفت.
تهیونگ خندید و سریع جونگکوک رو توی سبد خرید جا داد.
_تهیونگی چرا منو گذاشت اینجا؟
_چون میخواد خرید کنه و نمیخواد تو گم و گور شی!
بدون اینکه به چشمای توله هایبریدی که توی چرخ دستی نشسته بکنه دسته قرمز رنگ چرخ دستی رو لای انگشتای کشیده اش گرفت و هولش داد.
×تهیونگی چیا لازم داره؟
_میدونی تو کیک چیا هست؟!
×کیک؟!
انگشتاشو بالا آورد و شروع کرد یکی یکی شماردن:
×آرد...شیر...شکر ... تخم مرغ و کره بقیشم یادم نیست تهیونگی تا حالا نپختم!
تهیونگ یه پاکت آرد رو توی بغل جونگکوک گذاشت و جونگکوک سریع با لحن شادی سرشو چرخوند و ازش پرسید:
×میخوایم کیک بپزی؟!
_باهم میپزیم منم بلد نیستم.
×آخ جونم!
با ذوق پاکت آرد رو بین پاهاش گذاشت.
×باید شیر و تخم مرغم برداری تهیونگی
_بیا فقط شیر برداریم تخم مرغ توی یخچالم دارم.
×باووشه!
ادامه دارد...
لایک و حمایت فراموش نشه کوچولوعا🤏🏻👶🏻❤️
۴.۲k
۲۱ شهریور ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.