주인과 노예💱
주인과 노예💱
P~۴۵
علامت تو ذهن°°
『••✎••』
سگ:واق°فلی°
مینجی:فلی؟ اوک میتونی برام یه کاری کنی فلی
فلی:واقع واقع واقع°اره میتونی انجام بدم°
مینجی:اوک خب...........
پیشه کوک و ته:
ته:بَم رو چرا اوردی
کوک:نمیدونم اوردم ببرمش بیرون چند مدته تو عمارت مونده
ته:آهاا
کوک:خب من دیگه کارم تموم شد بَم رو میبرم بیرون
ته:باش بای
ویو کوک:
تو شرکت کلی کار بود و تو شرکت مینجی یه مشکلی پیش اومده بود که حلش کردم ولی به مینجی نگفتم ساعت1:00بود یکم بم رو بردم این ور اون ور و بعد نیم ساعت گذشت و منو بیجا نشستیم
کوک:بنظرت مامانت چطوری میتونه حرفاتو بفهمه
بَم:واقع واقع
کوک:من که نمیدونم چی میگی یکم فقط میفهمم
بَم:واقع😊
کوک:خب بهتره برگردیم......
ب. گ:بفرمایید
عمارت:
مینجی:
از تو تراس دیدم کوک وارد عمارت شد و بم هم باهاش بود اومدن تو عمارت منم رفتم پایین بم رو ول کرد همو بغل کردیم که خ. ک صدامون زد برا نهار رو میز نشستیم شروع به خوردن کردیم لورا بهم علامت داد که ریخته تو غذا چیزی که بهش داده بودم خوبه
کوک:°تو این غذا چیه چرا دارم اینطوری میشم اهههه°
مینجی:°داره نقشم عملی میشه😈°
کوک:اه هووو
مینجی:چیزی شده!؟
کوک:نه چیزی نیس°تو این غذا کوفتی چیه ها نکنه یکی توش وایسا باید بدونم°
کوک:ب.گ
ب. گ:بله ارباب
کوک:دوربینا اشاره رو چک کن*تو گوش ب. گ میگه*
ب. گ:بله الان بفرمایید
کوک:خب..... *دوربینا رو نگا میکنه ولی چیزی گیرش نمیاد یواش گفت چون کسی نمیدونه که دوربین هس تو کله عمارت ولی مینجی میدونه و کوک نمیدونه که مینجی میدونه*
کوک:اوک میتونی بری
ب. گ:چشم*تعظیم کرد و رفت به کارش برسه*
مینجی:کوکی چیشده چرا ب. گ اوردی چیشده مشکلی پیش اومده!؟(تو خودت کرم داری و مشکل رو درست کردی فرزندم😔👍)
کوک:اجوما مواد این غذا هارو چک کردی
اجوما ج:بله همشونو چک کردم هیچی مشکل نداشت
کوک:اها میتونی بری به کارت برسی
مینجی:مطمئنم یه چیزی هس چاگی
کوک:راحت باش*کوک غذاشو تا اخر میخوره*
کوک:°اهه لعنت تو این غذا تحریک کننده بود دوتا تحریک کننده کامل رو ریختن تو این غذا ولی تو غذا مینجی چرا نریختن که هیچ اکس العملی نشون نمیده هوو الان میترکه °
کوک:نمیتونم تحمل کنم مینجی
مینجی:هوم*غذاشو خرد داره نوشابه میخوره*
کوک:تو تو این غذا تحریک کننده ریختی دوتا
مینجی:چی اهم اهم*سرفه* اهم نه چرا باید همچین کاری کنم
کوک:اگه خودت میگفتی نیازی نبود
مینجی:کوک من این کارو نکردم واقعا
کوک:پس کی کرده بهر حال دیگه نمیتونم
مینجی:نه من پریودم
کوک:چی مگه تموم نشد سه روز پیش
مینجی:نه
کوک:دروغ نگو*کوک میاد جلو دستشو میزاره رو پوصین مینجی و میبینه نوار گذاشته لعنتی ً.........
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
P~۴۵
علامت تو ذهن°°
『••✎••』
سگ:واق°فلی°
مینجی:فلی؟ اوک میتونی برام یه کاری کنی فلی
فلی:واقع واقع واقع°اره میتونی انجام بدم°
مینجی:اوک خب...........
پیشه کوک و ته:
ته:بَم رو چرا اوردی
کوک:نمیدونم اوردم ببرمش بیرون چند مدته تو عمارت مونده
ته:آهاا
کوک:خب من دیگه کارم تموم شد بَم رو میبرم بیرون
ته:باش بای
ویو کوک:
تو شرکت کلی کار بود و تو شرکت مینجی یه مشکلی پیش اومده بود که حلش کردم ولی به مینجی نگفتم ساعت1:00بود یکم بم رو بردم این ور اون ور و بعد نیم ساعت گذشت و منو بیجا نشستیم
کوک:بنظرت مامانت چطوری میتونه حرفاتو بفهمه
بَم:واقع واقع
کوک:من که نمیدونم چی میگی یکم فقط میفهمم
بَم:واقع😊
کوک:خب بهتره برگردیم......
ب. گ:بفرمایید
عمارت:
مینجی:
از تو تراس دیدم کوک وارد عمارت شد و بم هم باهاش بود اومدن تو عمارت منم رفتم پایین بم رو ول کرد همو بغل کردیم که خ. ک صدامون زد برا نهار رو میز نشستیم شروع به خوردن کردیم لورا بهم علامت داد که ریخته تو غذا چیزی که بهش داده بودم خوبه
کوک:°تو این غذا چیه چرا دارم اینطوری میشم اهههه°
مینجی:°داره نقشم عملی میشه😈°
کوک:اه هووو
مینجی:چیزی شده!؟
کوک:نه چیزی نیس°تو این غذا کوفتی چیه ها نکنه یکی توش وایسا باید بدونم°
کوک:ب.گ
ب. گ:بله ارباب
کوک:دوربینا اشاره رو چک کن*تو گوش ب. گ میگه*
ب. گ:بله الان بفرمایید
کوک:خب..... *دوربینا رو نگا میکنه ولی چیزی گیرش نمیاد یواش گفت چون کسی نمیدونه که دوربین هس تو کله عمارت ولی مینجی میدونه و کوک نمیدونه که مینجی میدونه*
کوک:اوک میتونی بری
ب. گ:چشم*تعظیم کرد و رفت به کارش برسه*
مینجی:کوکی چیشده چرا ب. گ اوردی چیشده مشکلی پیش اومده!؟(تو خودت کرم داری و مشکل رو درست کردی فرزندم😔👍)
کوک:اجوما مواد این غذا هارو چک کردی
اجوما ج:بله همشونو چک کردم هیچی مشکل نداشت
کوک:اها میتونی بری به کارت برسی
مینجی:مطمئنم یه چیزی هس چاگی
کوک:راحت باش*کوک غذاشو تا اخر میخوره*
کوک:°اهه لعنت تو این غذا تحریک کننده بود دوتا تحریک کننده کامل رو ریختن تو این غذا ولی تو غذا مینجی چرا نریختن که هیچ اکس العملی نشون نمیده هوو الان میترکه °
کوک:نمیتونم تحمل کنم مینجی
مینجی:هوم*غذاشو خرد داره نوشابه میخوره*
کوک:تو تو این غذا تحریک کننده ریختی دوتا
مینجی:چی اهم اهم*سرفه* اهم نه چرا باید همچین کاری کنم
کوک:اگه خودت میگفتی نیازی نبود
مینجی:کوک من این کارو نکردم واقعا
کوک:پس کی کرده بهر حال دیگه نمیتونم
مینجی:نه من پریودم
کوک:چی مگه تموم نشد سه روز پیش
مینجی:نه
کوک:دروغ نگو*کوک میاد جلو دستشو میزاره رو پوصین مینجی و میبینه نوار گذاشته لعنتی ً.........
#نفر_بعدی_درکار_نیست
#ما_کیپاپرا_متهدیم
#Iranians_love_Jk
۴.۸k
۰۱ شهریور ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.