بچه که بودم

بچه که بودم
نامه ای بستم به پای کبوتری.
نامه را به خدا نوشته بودم.
خواهرکم پرسید:
چرا کبوتر؟
گفتم : چون کبوتر می رود به اوج آسمان
خدا نامه را از دست او زودتر می گیرد.
خواهرم پرسید:
اما تو مطمئنی که خدا مدرسه رفته است؟
اصلا خواندن و نوشتن بلد است
که نامه ات را پاسخ دهد؟

#شیرکو_بیکس
دیدگاه ها (۱۰۱)

-: میتونی ببینی که از خنده هام اشک میاد؟-: آره .-: میتونی مر...

❥❥❥◈‌┅═❧═┅┅───┄اوایل با لبخند میگفت "دیوونه ای تو " ... حالا...

نجیب ترین بانوی عریان !!!حدود هزار سال پیش، لیدی گودایوا همس...

حالا که من کور شدم دور شدم از خودمدیگه یه زره حس خوب نمیگیرم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط