داستانک نگاه مهرآمیز
✍️ نگاه مهر آمیز
🍀بغض گلویش را می فشرد. دلش چشمان بارانی می خواست. دوست داشت با یکی حرف بزند تا قلب مچاله شده اش از هم باز شود. وارد مسجد شد. نگاهش زینب را در گوشه ای از مسجد شکار کرد. پاهای بی قرارش به سمت او رفت سلام کم جانی به او کرد و گفت: زینب جون وقت داری باهات حرف بزنم؟ زینب با روی باز و گشاده گفت: چرا که نه! مگه ما چند تا ریحانه داریم!
🌺ریحانه برای لحظه ای قند توی دلش آب شد و گفت: ببین زینب جون بعضی وقتا من حوصله هیچ کاری ندارم. حتی با همین ذکری که تو داری می گی، اعصابم خورد می شه، به هم می ریزم و از خودم بدم میاد. بهانه گیر می شم و عُقده هام رو روی سر یکی خالی می کنم.
🌸زینب لبخندی نمکین به او پاشید و گفت: ریحانه جون همه آدما ممکنه بعضی وقتا این طوری بشن. زمانی که حال و حوصله داری واجبات و مستحبات رو انجام بده؛ امّا وقتی حوصله نداری، فقط واجبات رو انجام بده. به خودت سخت نگیر.
🌼ریحانه که داشت حرف های زینب را مزه مزه می کرد، دهانش از تعجب باز ماند. گفت: چه جالب! نمی دونستم. فکر می کردم فقط خودم این مشکل رو دارم.
زینب لحظه ای سکوت کرد و به فکر فرو رفت بعد انگار جرقه ای به ذهنش خورده باشد گفت: ببین یه پیشنهاد برات دارم. گاهی وقتا کارای به ظاهر ساده، دارای ارزش و اهمیت فوق العاده ای هستن. اون زمانا که حال و حوصله نداری حداقل اونا رو انجام بده.
- مثلا چه کارایی؟
- مثل نگاه کردن با لبخند و مهربونی به پدر و مادر. اینم خودش عبادته. مگه نشنیدی که پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودن: نگاه مهرآميز فرزند به پدر و مادر، عبادت است.
- چه خوب! نشنیده بودم. ممنون زینب جون خیلی کمک کردی. با حرفات آروم شدم.
🌸🍀🍀🌸🍀🍀🌸
🔹پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : نَظَرُ الوَلَدِ إلى والِدَيهِ حُبّا لَهُما عِبادَةٌ
📚بحارالأنوار : ج۷۷، ص۱۴۹، ح۷۹
#زندگی_بهتر
#ارتباط_با_والدین
#داستانک
🆔 @tanha_rahe_narafte
🍀بغض گلویش را می فشرد. دلش چشمان بارانی می خواست. دوست داشت با یکی حرف بزند تا قلب مچاله شده اش از هم باز شود. وارد مسجد شد. نگاهش زینب را در گوشه ای از مسجد شکار کرد. پاهای بی قرارش به سمت او رفت سلام کم جانی به او کرد و گفت: زینب جون وقت داری باهات حرف بزنم؟ زینب با روی باز و گشاده گفت: چرا که نه! مگه ما چند تا ریحانه داریم!
🌺ریحانه برای لحظه ای قند توی دلش آب شد و گفت: ببین زینب جون بعضی وقتا من حوصله هیچ کاری ندارم. حتی با همین ذکری که تو داری می گی، اعصابم خورد می شه، به هم می ریزم و از خودم بدم میاد. بهانه گیر می شم و عُقده هام رو روی سر یکی خالی می کنم.
🌸زینب لبخندی نمکین به او پاشید و گفت: ریحانه جون همه آدما ممکنه بعضی وقتا این طوری بشن. زمانی که حال و حوصله داری واجبات و مستحبات رو انجام بده؛ امّا وقتی حوصله نداری، فقط واجبات رو انجام بده. به خودت سخت نگیر.
🌼ریحانه که داشت حرف های زینب را مزه مزه می کرد، دهانش از تعجب باز ماند. گفت: چه جالب! نمی دونستم. فکر می کردم فقط خودم این مشکل رو دارم.
زینب لحظه ای سکوت کرد و به فکر فرو رفت بعد انگار جرقه ای به ذهنش خورده باشد گفت: ببین یه پیشنهاد برات دارم. گاهی وقتا کارای به ظاهر ساده، دارای ارزش و اهمیت فوق العاده ای هستن. اون زمانا که حال و حوصله نداری حداقل اونا رو انجام بده.
- مثلا چه کارایی؟
- مثل نگاه کردن با لبخند و مهربونی به پدر و مادر. اینم خودش عبادته. مگه نشنیدی که پيامبر خدا صلى الله عليه و آله فرمودن: نگاه مهرآميز فرزند به پدر و مادر، عبادت است.
- چه خوب! نشنیده بودم. ممنون زینب جون خیلی کمک کردی. با حرفات آروم شدم.
🌸🍀🍀🌸🍀🍀🌸
🔹پيامبر خدا صلى الله عليه و آله : نَظَرُ الوَلَدِ إلى والِدَيهِ حُبّا لَهُما عِبادَةٌ
📚بحارالأنوار : ج۷۷، ص۱۴۹، ح۷۹
#زندگی_بهتر
#ارتباط_با_والدین
#داستانک
🆔 @tanha_rahe_narafte
۲.۷k
۲۸ اسفند ۱۳۹۹
دیدگاه ها (۲)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.