part:1
part:1
عشق بی رنگ
ا.ت ویو
امروزم مث همیشه ساعت ۷ صب پاشدم ی چیزی خوردم خوردم و راهی مدرسه شدم
بعد از دوساعت کلاسام تموم شد
ب سمت بار رفتم آره بار من ی دختر بدبختم
ک مجبوره تو بار کار کنه تا خرج خودش رو بده من نتیجه ی یه رابطه نامشروعم
هیچکس این رو نمیدونه چون اگ بفهمن ممکنه واسم قلدری کنن یا با حرفاشون اذیتم کنن فقط یونا و صاحب کارم ینی رئیس اون بار کوفتی راجب این موضوع میدونه و همیشه اذیتم میکنه مجبورم میکنه تا دیر وقت کار کنم و خیلی کارای دیگه..............
تنها خوشحالیم اینه ک هنوز باکره ام در امان موندم ولی تاحالا خیلی ها میخواستن بهم تجاوز کنن و من فرار کردم ،بگذریم امروز بزرگترین مافیای جهان بار رو رزرو کرده من تاحالا ندیدمش ولی میگن ک خیلی جذاب و کراشه و امشب میخواد بیاد تا ب مناسبت پیروزیش چن تا برده ببره امیدوارم اون مرتیکه عوضی منو نفروشه از اون موقعی ک اومدم بار و دارم کار میکنم همش استرس دارم
پرش زمانی ب شب
شب شد و ما بار رو کامل اماده و تمیز کردیم و مشروب های جدید رو تو قفسه ها چیدیم ساعت ۷ بود ک کم کم مهمون های اون مافیا داشتن میومدن هر کدومشون کراش تر از اون یکی اوففف ، دوساعت گذشت من داشتم با یونا حرف میزدم ک یهو آهنگ قط شد و همه از ترسشون ساکت شدن ب در ورودی نگا کردم دیدم ک هفت تا مرد جذااااب لعنتی اومدن تو پشت سرشون هم بیست تا بادیگارد اومدن تو ب یونا گفتم
ا.ت : یونا اینا کین دیگه؟
یونا: همون کسی ک اینجارو رزرو کرده با شیش تا دوستاش اون وسطیه کیم تهیونگه
ا.ت :ااهان
ترسیده بودم بدجوریم ترسیده بودم یهو رئیس بار اومد (مین هاجین)
مین : هوی ا.ت گمشو برای اتاق ۱۳۴ ده تا ویسکی ۲۰۰ درصد ببر(پوزخند)
ا.ت : چشم رئیس
بعدم رف
هوففف من میترسم برم ب یونا گفتم تو ببرشون پیچوند منو حقم داره وقتی من میترسم اون بدتر از منه مشروبا رو گذاشتم تو سینی و بردم در زدم
تهیونگ : بیا تو
رفتم تو ک یهو ....
اگ خوشتون اومد لایک کنید ❤️
عشق بی رنگ
ا.ت ویو
امروزم مث همیشه ساعت ۷ صب پاشدم ی چیزی خوردم خوردم و راهی مدرسه شدم
بعد از دوساعت کلاسام تموم شد
ب سمت بار رفتم آره بار من ی دختر بدبختم
ک مجبوره تو بار کار کنه تا خرج خودش رو بده من نتیجه ی یه رابطه نامشروعم
هیچکس این رو نمیدونه چون اگ بفهمن ممکنه واسم قلدری کنن یا با حرفاشون اذیتم کنن فقط یونا و صاحب کارم ینی رئیس اون بار کوفتی راجب این موضوع میدونه و همیشه اذیتم میکنه مجبورم میکنه تا دیر وقت کار کنم و خیلی کارای دیگه..............
تنها خوشحالیم اینه ک هنوز باکره ام در امان موندم ولی تاحالا خیلی ها میخواستن بهم تجاوز کنن و من فرار کردم ،بگذریم امروز بزرگترین مافیای جهان بار رو رزرو کرده من تاحالا ندیدمش ولی میگن ک خیلی جذاب و کراشه و امشب میخواد بیاد تا ب مناسبت پیروزیش چن تا برده ببره امیدوارم اون مرتیکه عوضی منو نفروشه از اون موقعی ک اومدم بار و دارم کار میکنم همش استرس دارم
پرش زمانی ب شب
شب شد و ما بار رو کامل اماده و تمیز کردیم و مشروب های جدید رو تو قفسه ها چیدیم ساعت ۷ بود ک کم کم مهمون های اون مافیا داشتن میومدن هر کدومشون کراش تر از اون یکی اوففف ، دوساعت گذشت من داشتم با یونا حرف میزدم ک یهو آهنگ قط شد و همه از ترسشون ساکت شدن ب در ورودی نگا کردم دیدم ک هفت تا مرد جذااااب لعنتی اومدن تو پشت سرشون هم بیست تا بادیگارد اومدن تو ب یونا گفتم
ا.ت : یونا اینا کین دیگه؟
یونا: همون کسی ک اینجارو رزرو کرده با شیش تا دوستاش اون وسطیه کیم تهیونگه
ا.ت :ااهان
ترسیده بودم بدجوریم ترسیده بودم یهو رئیس بار اومد (مین هاجین)
مین : هوی ا.ت گمشو برای اتاق ۱۳۴ ده تا ویسکی ۲۰۰ درصد ببر(پوزخند)
ا.ت : چشم رئیس
بعدم رف
هوففف من میترسم برم ب یونا گفتم تو ببرشون پیچوند منو حقم داره وقتی من میترسم اون بدتر از منه مشروبا رو گذاشتم تو سینی و بردم در زدم
تهیونگ : بیا تو
رفتم تو ک یهو ....
اگ خوشتون اومد لایک کنید ❤️
۳.۳k
۲۲ مهر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.