پارت چهار:بیا دوست بشیم
پارت چهار:بیا دوست بشیم
ژانر:عاشقانه
شخصیت:ا/ت و ران
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
چند ساعت بعد از زبان ا/ت
چشمام رو باز کردم دور و برم رو نگاه کردم داخل بیمارستان بودم...
از زبان راوی:
ا/ت چشماش رو باز کرد ران بالا سرش بود ا/ت واقعا حالش بد بود ران تا دیدی ا/ت چشماش رو باز کرد خم شد طرفش و گفت
ران:خوبی؟چت شد یه لحظه؟
ا/ت آره اوهوم اوهوم(سورفه😅)خوبم نگران نباش فقط...بخاطر زخمام بود حتما
دکتر اومد داخل و گفت
دکتر:خانم ا/ت خوشحالم بهوش اومدید وضیعت حالتون خیلی خوب تر از قبل شده مخاطر این کبودی ها و زخم ها لطفا به مشاور مراجعه کنید
ران به طرف ا/ت برگشت و گفت:هی میخوام همه چیز رو برام تعریف کنی همه چیز حتی اگه باهم تازه اشنا شده باشیم میخوام دوستت باشم
ا/ت :خب چیز خاصی نشده فقط...
ا/ت هنوز حرفش رو تموم نکرده بود ران دستش رو محکم کوبید روی میز و با داد گفت
ران:گفتم تعریف کن
ا/ت :با...باشه میگم(تعریف کردن قضیه)
ران:هی پدرت خیلی آدم ...آشغالیه اون جنده کنارشم چرا باید بخنده میخوای ... میخوای خونه من بمونی؟
ا/ت تا حرف ران رو شنید اول میخواست رد کنه ولی بعد به وضعیتش فکر کرد و با سر قبول کرد
ران:خوبه دکتر هم قبل از بهوش اومدنت گفت بعد از بهوش اومدنت مرخصی پس بلند شو
ا/ت از جاش بلند شد و به ران گفت بره بیرون تا لباس هاش رو عوض کنه ران بیرون رفت و ا/ت لباساش رو عوض کرد و از بیمارستان باهم خارج شدن و سوار ماشین ران شدن و به خونه او رفتن
نکته:بچها ران ورژن آیندشه
ژانر:عاشقانه
شخصیت:ا/ت و ران
^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^^
چند ساعت بعد از زبان ا/ت
چشمام رو باز کردم دور و برم رو نگاه کردم داخل بیمارستان بودم...
از زبان راوی:
ا/ت چشماش رو باز کرد ران بالا سرش بود ا/ت واقعا حالش بد بود ران تا دیدی ا/ت چشماش رو باز کرد خم شد طرفش و گفت
ران:خوبی؟چت شد یه لحظه؟
ا/ت آره اوهوم اوهوم(سورفه😅)خوبم نگران نباش فقط...بخاطر زخمام بود حتما
دکتر اومد داخل و گفت
دکتر:خانم ا/ت خوشحالم بهوش اومدید وضیعت حالتون خیلی خوب تر از قبل شده مخاطر این کبودی ها و زخم ها لطفا به مشاور مراجعه کنید
ران به طرف ا/ت برگشت و گفت:هی میخوام همه چیز رو برام تعریف کنی همه چیز حتی اگه باهم تازه اشنا شده باشیم میخوام دوستت باشم
ا/ت :خب چیز خاصی نشده فقط...
ا/ت هنوز حرفش رو تموم نکرده بود ران دستش رو محکم کوبید روی میز و با داد گفت
ران:گفتم تعریف کن
ا/ت :با...باشه میگم(تعریف کردن قضیه)
ران:هی پدرت خیلی آدم ...آشغالیه اون جنده کنارشم چرا باید بخنده میخوای ... میخوای خونه من بمونی؟
ا/ت تا حرف ران رو شنید اول میخواست رد کنه ولی بعد به وضعیتش فکر کرد و با سر قبول کرد
ران:خوبه دکتر هم قبل از بهوش اومدنت گفت بعد از بهوش اومدنت مرخصی پس بلند شو
ا/ت از جاش بلند شد و به ران گفت بره بیرون تا لباس هاش رو عوض کنه ران بیرون رفت و ا/ت لباساش رو عوض کرد و از بیمارستان باهم خارج شدن و سوار ماشین ران شدن و به خونه او رفتن
نکته:بچها ران ورژن آیندشه
۷.۴k
۰۹ اسفند ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.