•
•
من شنا بلد نیستم ولی از دریا و غرق شدن هم نمیترسم
استخر هم زیاد میرم.
چند سال پیش که رفته بودیم دریا به پیشنهاد من قایق سوار شدیم.
مامانم و خالم همراهیمون نکردن و من و هدیه تنها رفتیم.
خالم میگفت نه تو شنا بلدی نه هدیه، اگه غرق بشین چی؟ من که أصلا نگاهتون هم نمیکنم!
راست میگفت،تو کل اون نیم ساعتی که سوار قایق بودیم صورتشو برگردونده بود سمت همسرش که مارو نبینه...
از شما چه پنهون وسطای دریا که رسیدیم ترس کل وجودمونو گرفته بود
قایق با سرعت زیادی حرکت میکرد و مایل شده بود به سمت راست
یعنی اگه از صندلیا نگرفته بودیم راحت میوفتادیم تو آب و غرق میشدیم
بالاخره اون نیم ساعت تموم شد و خاله با خوشحالی برگشت و نگاهمون کرد
هدیه از قایق پیاده شد ولی من پام گیر کرد و خوردم زمین، صورتم شنی شده بود و کل لباسام خیس بود
مامان و خاله اومدن سراغم و کمکم کردن بلند شم
پاهام که خورد بود به میله ی انتهایی قایق، کبود شده بود و حتی خون میومد
الان پنج سال از اون روز میگذره و جای زخم رو ساق پای من مونده...
من به خاطر نیم ساعت شادی و هیجان مجبور شدم زخم بزرگی رو تحمل کنم که نه بشه شلوار کوتاه بپوشم و نه دیگه دلم بخواب قایق سوار شم.... دست خودمم نیست ها، میدونید که از زانو به پایین کلا به وجود اومده که بخوره به یه جایی و کبود بشه؛
به شخصه انگشت کوچیکه ی پام همیشه قرمزه چون یا زیر در گیر میکنه یا میخوره به پایه ی مبل!
بگذریم حالا، اینارو نوشتم که بهت بگم میدونم یه بار عاشق شدی و تجربه ی خوبی نداشتی
میدونم خونه خریدی ولی سرت کلاه رفت
میدونم کنکور دادی و رتبه ی مورد نظرت رو قبول نشدی
میدونم رفیقت بهت خیانت کرد
ولی تو بلند شو مثل قبل ادامه بده
اعتماد کن...
زندگی هیچوقت یکنواخت نیست
من اگه الان دوباره برم دریا حتما باز میرم قایق سوار میشم
چون قدم بلندتر شده میتونم پاهامو بلند کنم و بدون دردسر پیاده شم
توهم تجربت زیاد شده رفیق، الان وقتشه باز اعتماد کنی و زندگی کنی....
باز جون بگیری و ادامه بدی...!
#ترانه_حنیفی
من شنا بلد نیستم ولی از دریا و غرق شدن هم نمیترسم
استخر هم زیاد میرم.
چند سال پیش که رفته بودیم دریا به پیشنهاد من قایق سوار شدیم.
مامانم و خالم همراهیمون نکردن و من و هدیه تنها رفتیم.
خالم میگفت نه تو شنا بلدی نه هدیه، اگه غرق بشین چی؟ من که أصلا نگاهتون هم نمیکنم!
راست میگفت،تو کل اون نیم ساعتی که سوار قایق بودیم صورتشو برگردونده بود سمت همسرش که مارو نبینه...
از شما چه پنهون وسطای دریا که رسیدیم ترس کل وجودمونو گرفته بود
قایق با سرعت زیادی حرکت میکرد و مایل شده بود به سمت راست
یعنی اگه از صندلیا نگرفته بودیم راحت میوفتادیم تو آب و غرق میشدیم
بالاخره اون نیم ساعت تموم شد و خاله با خوشحالی برگشت و نگاهمون کرد
هدیه از قایق پیاده شد ولی من پام گیر کرد و خوردم زمین، صورتم شنی شده بود و کل لباسام خیس بود
مامان و خاله اومدن سراغم و کمکم کردن بلند شم
پاهام که خورد بود به میله ی انتهایی قایق، کبود شده بود و حتی خون میومد
الان پنج سال از اون روز میگذره و جای زخم رو ساق پای من مونده...
من به خاطر نیم ساعت شادی و هیجان مجبور شدم زخم بزرگی رو تحمل کنم که نه بشه شلوار کوتاه بپوشم و نه دیگه دلم بخواب قایق سوار شم.... دست خودمم نیست ها، میدونید که از زانو به پایین کلا به وجود اومده که بخوره به یه جایی و کبود بشه؛
به شخصه انگشت کوچیکه ی پام همیشه قرمزه چون یا زیر در گیر میکنه یا میخوره به پایه ی مبل!
بگذریم حالا، اینارو نوشتم که بهت بگم میدونم یه بار عاشق شدی و تجربه ی خوبی نداشتی
میدونم خونه خریدی ولی سرت کلاه رفت
میدونم کنکور دادی و رتبه ی مورد نظرت رو قبول نشدی
میدونم رفیقت بهت خیانت کرد
ولی تو بلند شو مثل قبل ادامه بده
اعتماد کن...
زندگی هیچوقت یکنواخت نیست
من اگه الان دوباره برم دریا حتما باز میرم قایق سوار میشم
چون قدم بلندتر شده میتونم پاهامو بلند کنم و بدون دردسر پیاده شم
توهم تجربت زیاد شده رفیق، الان وقتشه باز اعتماد کنی و زندگی کنی....
باز جون بگیری و ادامه بدی...!
#ترانه_حنیفی
۶.۹k
۲۵ مرداد ۱۳۹۸
دیدگاه ها (۱۸)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.