عطر سیب

عطر سیب

بُرده عِطر سیبِ یکدیگر چنان از هوشمان

می تراود قطره قطره مستی از آغوشمان

آن چنان از شربتِ لب های هم نوشیده ایم

کر شده گوش فلک از بانگِ نوشانوشمان

چون دومارِ - پیچ خورده زیر باران  - خفته ایم

آبشار گیسوانت ، ریخته بر دوشمان

تا نبیند رویمان ، چشمان شور آفتاب

جامه ای از جنس عُریانی شده تن پوشمان

پادشاهِ "بابِل " و  " عیلامِ " تن های همیم

عشق و لذّت ،  میوه هایِ باغ هایِ شوش مان

در شبِ وصلِ  "عطش آقا "  و  " بانویِ نیاز "

آفتاب و ماه می آیند دوشادوشمان

تا که در بازارِ طعنه هیچ حرفی نشنویم

بی خیالی ، پنبه را کرده فرو در گوشمان
دیدگاه ها (۳۱)

. در طریق مرد بودن همچو کوه درد باش یا نزن حرفی ز مردی یا حق...

چیزی بگو بگذار تا همصحبت باشملختی حریف لحظه های غربتت باشمای...

سلام دوستان عزیزم صبح امروز همگیتون..ابری خاب اور مرموز...

سلام عزیزانم صبح جمعه همگی گل........

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط