وقتی میری پیشش باشگاه و .. .
وقتی میری پیشش باشگاه و ...
پارت ۱۳
ا.ت: کی گفته گوشت من خوشمزه اس...اتفاقا گوشت منم تلخه....
لعنتییی ولم کنننن....(جیغ)
.
.
.
.
هایون:زیر تخت چیه؟...برم نگاه کنم ...
ا.ت: اگ ی چیزی پرید تو صورتت چی...
هایون: من مثل تو ترسو نیستم...
ا.ت:گگگگ...تو خوبی...حالا ک ترسو نیستی برو ببین زیر تخت چیه...
هایون:باشه...
هایون نشست رو زمین...
ا.ت: چیزی میبینی...
هایون:ن...عررررر...سوسکههههه...وای ننههه ... چقد کیوتههههه...
ا.ت: سو...سوسکههه...(جیغ..)
ا.ت داشت عقب میرفت ک زارت ب یکی خورد ... وقتی برگشت با چیزی ک دید جیغشو بند تر کرد...
ا.ت: کوککککککککککک(جیغ)
کوک یونارو نگه داشته بود تا نیفته رو زمین ... حواسش ب ا.ت نبود که داره جیغ میزنه و اسمشو صدا میکنه...ولی تهیونگ چی...تهیونگم اینحا بود دیگه...بدو بدو رفت پیش ا.ت ...
تهیونگ: چخبره...
ا.ت زبونش قفل کرده بود...
تهیونگ: ا.تتتت...سالمیییی....
ا.ت:ا..اره...ولییی...بیا اینو ببین...
تهیونگ: چیو
ا.ت دستشو رو به دیوار بلند کرد ...
تهیونگ تا دید صدای خندش بلند شد ...
تهیونگ: وای خدا...وای..وای...اینو ببین...هایون...بچه رو زهر ترک کردی که...(با خنده)
ا.ت: این هایونههه...
هایون: آره خودمم...
تهیونگ: واییی ا.تتت...توخیلی خنگیییی(خنده)
ا.ت: من خنگمممم...
جین: آره...
هه جین: دروغ میگن ا.ت...اصنم خنگ نیستی...
ا.ت: اصن ولش کنید...بسه دیگ بریم...
ا.ت: کوک کجاست...
جیمین: نمیدونم...
ا.ت: کوکککک
کوک: چته ...
ا.ت: میخوایم بریم...
کوک: باشه...
*ویو ا.ت*
با کوک قهرم...یعنی چی...اون موقع که جیغ زدم و صداش کردم اصن براش مهم نبود و حواسش فق ب یونا بود...از دختره یونا خوشم نمیاد ...البته ما از بچگی از هم خوشمون نمیومد...ولی کوک چی...اون از بچگی عاشق یونا بود...واقعا بهشون حسودی میکنم...کوک حتی اونو بیشتر مت دوصت داره...بغض کرده بودم..ولی نمیخواستم جلوی بچه ها گریه کنم ... ولش کن...میخوام ی شبم ک شدع شاد باشم ... ب هیچی فکر نمیکنم...ولی کوک اگه باهاش رل زدی با شوهرش شدی بدون حلالت نمیکنم ... میرم خودمو از ساختمون پرت میکنم پایین تا بعد از مردنم قدرمو بدونی ...
با صدای نامجون از فکر اومدم بیرون ...
نامجون: خب خب ا.ت وسیله ی بعدش چی باشه ..
یونا: بنظرم بریم....(هرچی میخواین بزارین)
ا.ت: عااا فکنم گفت ا.ت...بعدشم کی از تو نظر خواست ...
کوک: ا.ت( چشم غره)
ا.ت: چیع ...
یونا که به کوک پشتش گرم بود ی نیشخند زد ...
تهیونگ: خب بچه ها نظرتون چیه بریم ...
اعضا: بریم ...
( هعب اسم وسیله چیزی ب ذهنم نمیرسه اینجارو خودتون تصور کنید)
.
.
.
.
.
همه ی بازیاشونو کردن ....
حالا وقتش شده بود که کوک ب یونا بگه که دوصش دارع...
ولی بنظرتون ا.ت اینجا چی میشه...
اونم با این که یونا قراره بشه زن داداشش کنار میاد....
پارت ۱۳
ا.ت: کی گفته گوشت من خوشمزه اس...اتفاقا گوشت منم تلخه....
لعنتییی ولم کنننن....(جیغ)
.
.
.
.
هایون:زیر تخت چیه؟...برم نگاه کنم ...
ا.ت: اگ ی چیزی پرید تو صورتت چی...
هایون: من مثل تو ترسو نیستم...
ا.ت:گگگگ...تو خوبی...حالا ک ترسو نیستی برو ببین زیر تخت چیه...
هایون:باشه...
هایون نشست رو زمین...
ا.ت: چیزی میبینی...
هایون:ن...عررررر...سوسکههههه...وای ننههه ... چقد کیوتههههه...
ا.ت: سو...سوسکههه...(جیغ..)
ا.ت داشت عقب میرفت ک زارت ب یکی خورد ... وقتی برگشت با چیزی ک دید جیغشو بند تر کرد...
ا.ت: کوککککککککککک(جیغ)
کوک یونارو نگه داشته بود تا نیفته رو زمین ... حواسش ب ا.ت نبود که داره جیغ میزنه و اسمشو صدا میکنه...ولی تهیونگ چی...تهیونگم اینحا بود دیگه...بدو بدو رفت پیش ا.ت ...
تهیونگ: چخبره...
ا.ت زبونش قفل کرده بود...
تهیونگ: ا.تتتت...سالمیییی....
ا.ت:ا..اره...ولییی...بیا اینو ببین...
تهیونگ: چیو
ا.ت دستشو رو به دیوار بلند کرد ...
تهیونگ تا دید صدای خندش بلند شد ...
تهیونگ: وای خدا...وای..وای...اینو ببین...هایون...بچه رو زهر ترک کردی که...(با خنده)
ا.ت: این هایونههه...
هایون: آره خودمم...
تهیونگ: واییی ا.تتت...توخیلی خنگیییی(خنده)
ا.ت: من خنگمممم...
جین: آره...
هه جین: دروغ میگن ا.ت...اصنم خنگ نیستی...
ا.ت: اصن ولش کنید...بسه دیگ بریم...
ا.ت: کوک کجاست...
جیمین: نمیدونم...
ا.ت: کوکککک
کوک: چته ...
ا.ت: میخوایم بریم...
کوک: باشه...
*ویو ا.ت*
با کوک قهرم...یعنی چی...اون موقع که جیغ زدم و صداش کردم اصن براش مهم نبود و حواسش فق ب یونا بود...از دختره یونا خوشم نمیاد ...البته ما از بچگی از هم خوشمون نمیومد...ولی کوک چی...اون از بچگی عاشق یونا بود...واقعا بهشون حسودی میکنم...کوک حتی اونو بیشتر مت دوصت داره...بغض کرده بودم..ولی نمیخواستم جلوی بچه ها گریه کنم ... ولش کن...میخوام ی شبم ک شدع شاد باشم ... ب هیچی فکر نمیکنم...ولی کوک اگه باهاش رل زدی با شوهرش شدی بدون حلالت نمیکنم ... میرم خودمو از ساختمون پرت میکنم پایین تا بعد از مردنم قدرمو بدونی ...
با صدای نامجون از فکر اومدم بیرون ...
نامجون: خب خب ا.ت وسیله ی بعدش چی باشه ..
یونا: بنظرم بریم....(هرچی میخواین بزارین)
ا.ت: عااا فکنم گفت ا.ت...بعدشم کی از تو نظر خواست ...
کوک: ا.ت( چشم غره)
ا.ت: چیع ...
یونا که به کوک پشتش گرم بود ی نیشخند زد ...
تهیونگ: خب بچه ها نظرتون چیه بریم ...
اعضا: بریم ...
( هعب اسم وسیله چیزی ب ذهنم نمیرسه اینجارو خودتون تصور کنید)
.
.
.
.
.
همه ی بازیاشونو کردن ....
حالا وقتش شده بود که کوک ب یونا بگه که دوصش دارع...
ولی بنظرتون ا.ت اینجا چی میشه...
اونم با این که یونا قراره بشه زن داداشش کنار میاد....
۵۷.۵k
۲۴ اسفند ۱۴۰۱
دیدگاه ها (۲۶)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.