بادیگارد ایرانی من🖤🥷
بادیگارد ایرانی من🖤🥷
جیمین: بلند شد که بره دستش رو گرفتم برگشت طرفم از تویه چهرش عصبانیت میبارید
نازنین: دستم رو ولکن
جیمین: چرا انقدر عصبانی
نازنین: نباشم؟چرا تنهایی رفتی بیرون
جیمین: تو نیومدی نگرانت شدم فک کردم بلایی سرت اومد
نازنین:
با حرفش حس کردم تویه دلم دارن رخت میشورن
هی آقا من چیزیمنمیشه نگران نباش راستش نمیدونم اینو چجوری بهت بگم
دستم رو ول کرد کمرم رو گرفت نشوند رویه پاهاش
جیمین: چیزی شده؟
نازنین: آره
جیمین: خوب بگو
نازنین: خوب راستش اون یارو که بهت حمله کرد چندسال پیش تو تصادف میکنی با ماشین دوس دخترش اون میمیره چون تو آدم مهمی بودی به اون اهمیتی نمیدن و ماشین منفجر میشه پسره میخواد تو رو هم بکشه تا وقتی تصادف میکنی به اون آدم اهمیت بدن
جیمین: با حرفاش خون تو تنم خشک شد من اصلا یادمنمیاد کی این اتفاق افتاد
نازنین: من آرمیم میدونم این اتفاق کی افتاد واسه ساله ۲۰۲۱بود تویه اون تصادف اتفاقی برات نیوفتاد چون پاهات رو اوردی بالا و به فرمون برخورد کردی
جیمین: تقصیرمنچیه آخه اونا اهمیت ندادن بهش
نازنین: مشکل همینه واسه همین باید یه جوری بهش نشون بدم نقشه ای تو ذهنم دارم ولی انقدر زود نمیشه
جیمین: چیه نقشت؟
نازنین: نمیتونم الان بهت بگم
جیمین: من بهت اعتماد دارم
نازنین:ممنونم امیدوارم اعتمادت رو خراب نکنم
خوب پاشو پاشو بریم باید استراحت کنی
جیمین: پیشم میخوابی؟
نازنین:اولین بار بود خودش میگفت زبونم بند اومد
جیمین: میخوابی؟؟
نازنین: چند بار بخاطره همین موضوع که کسی بهش حمله نکنه خوابیدم ولی این دفعه
جیمین: میخوابی؟؟ حواست هست؟؟
نازنین: هوم؟؟ باشه
جیمین: کمکم کرد رفتم تویه اتاق رفت برام لباس آورد
نازنین:بپوشش
جیمین: نمیتونم دستم نمیزاره
پارت سی چهار🥷🖤
جیمین: بلند شد که بره دستش رو گرفتم برگشت طرفم از تویه چهرش عصبانیت میبارید
نازنین: دستم رو ولکن
جیمین: چرا انقدر عصبانی
نازنین: نباشم؟چرا تنهایی رفتی بیرون
جیمین: تو نیومدی نگرانت شدم فک کردم بلایی سرت اومد
نازنین:
با حرفش حس کردم تویه دلم دارن رخت میشورن
هی آقا من چیزیمنمیشه نگران نباش راستش نمیدونم اینو چجوری بهت بگم
دستم رو ول کرد کمرم رو گرفت نشوند رویه پاهاش
جیمین: چیزی شده؟
نازنین: آره
جیمین: خوب بگو
نازنین: خوب راستش اون یارو که بهت حمله کرد چندسال پیش تو تصادف میکنی با ماشین دوس دخترش اون میمیره چون تو آدم مهمی بودی به اون اهمیتی نمیدن و ماشین منفجر میشه پسره میخواد تو رو هم بکشه تا وقتی تصادف میکنی به اون آدم اهمیت بدن
جیمین: با حرفاش خون تو تنم خشک شد من اصلا یادمنمیاد کی این اتفاق افتاد
نازنین: من آرمیم میدونم این اتفاق کی افتاد واسه ساله ۲۰۲۱بود تویه اون تصادف اتفاقی برات نیوفتاد چون پاهات رو اوردی بالا و به فرمون برخورد کردی
جیمین: تقصیرمنچیه آخه اونا اهمیت ندادن بهش
نازنین: مشکل همینه واسه همین باید یه جوری بهش نشون بدم نقشه ای تو ذهنم دارم ولی انقدر زود نمیشه
جیمین: چیه نقشت؟
نازنین: نمیتونم الان بهت بگم
جیمین: من بهت اعتماد دارم
نازنین:ممنونم امیدوارم اعتمادت رو خراب نکنم
خوب پاشو پاشو بریم باید استراحت کنی
جیمین: پیشم میخوابی؟
نازنین:اولین بار بود خودش میگفت زبونم بند اومد
جیمین: میخوابی؟؟
نازنین: چند بار بخاطره همین موضوع که کسی بهش حمله نکنه خوابیدم ولی این دفعه
جیمین: میخوابی؟؟ حواست هست؟؟
نازنین: هوم؟؟ باشه
جیمین: کمکم کرد رفتم تویه اتاق رفت برام لباس آورد
نازنین:بپوشش
جیمین: نمیتونم دستم نمیزاره
پارت سی چهار🥷🖤
۸.۳k
۲۹ تیر ۱۴۰۳
دیدگاه ها (۲۰)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.