از این همه یادگاری و نشونه که برای برگشتن گذاشته بودم چرا
از این همه یادگاری و نشونه که برای برگشتن گذاشته بودم چرا هیچ کدامشان نیست؟! پدر چرا برف روی موی هایت نشسته؟!
قرار ما این بود که من لب مرز مراقب دشمن باشم! شما چرا جبهه داخل شهر را خالی کردید؟! من رفته بودم ولی قرار نبود که برنگردم...
پدر اشک نریز...من برگشتم! تا امروز لب مرز مراقب بودم امروز هم در دل شهر کاری می کنم همه انگشت به دهان بمانند...من خودم را یک بار فدای این ملت کردم!حال دوباره خودم را فدای مردم شهرم می کنم که همه عاشق خدا شوند...همه دوباره عاشق خدا شوند...همه....
.
.
.
#شهید_سعید_حیدری
#مشهد#خیابان_راهنمایی#مسجد_امام_عصر
قرار ما این بود که من لب مرز مراقب دشمن باشم! شما چرا جبهه داخل شهر را خالی کردید؟! من رفته بودم ولی قرار نبود که برنگردم...
پدر اشک نریز...من برگشتم! تا امروز لب مرز مراقب بودم امروز هم در دل شهر کاری می کنم همه انگشت به دهان بمانند...من خودم را یک بار فدای این ملت کردم!حال دوباره خودم را فدای مردم شهرم می کنم که همه عاشق خدا شوند...همه دوباره عاشق خدا شوند...همه....
.
.
.
#شهید_سعید_حیدری
#مشهد#خیابان_راهنمایی#مسجد_امام_عصر
- ۳۴۴
- ۰۸ دی ۱۳۹۴
دیدگاه ها (۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط