فیک به عشق باور دارم
فیک به عشق باور دارم
پارت : ۲۱
ویو راوی:
فیلیکس: نه نترس ته تنها نیس همین الان کوک پیششه ولی تو هم میتونی بهشون اضافه شی و ...
ا.ت : چ...چی؟ ت..تهیونگ ..م..مرده(گریه)
فیلیکس: خیلی حرف میزنی (با عصبانیت)
فیلیکس بعد این حرفش دستش رو برد طرف تفنگش و صدای شلیک مانع ادامه دادن حرف ا.ت شد ...
فیلیکس خنده ی شدید و ترسناکی میکنه
و بعدش میگه
فیلیکس: آقایون بیاید داخل و این احمق ها رو ببرید (نسبتا بلند)
چندین مرد درشت هیکل و عضلانی وارد اتاق شدن و کوک و ا.ت رو بلند کردن و بردند و از راه پله پایین ها پایین اومدن و کوک رو داخل یه ماشین و ا.ت رو داخل ماشین فیلیکس گذاشتن
فیلیکس با ۷ ماشین مشکی به عمارت کوک اومده بوده که هر هفت تاشون کلی امکانات داشتن و ماشین های لوکسی بودن ولی یه ماشین با مدلش با ۶ تای دیگه فرق میکرد که اون متل فیلیکس بود ...
کمی بعد کار اون مرد ها تموم شد و هر کسی داخل ماشینی شد و فیلیکس هم رفت داخل ماشین خودش و راه افتادن ...
فلش بک به زمانی که رسیدن :
اونجا یه جای عجیب بود ... همه جا کاملا تاریک بود و ذره ای نور دیده نمیشد تاریکی مطلقی بود که با گذشت زمان چشم بهش عادت نمیکرد فیلیکس عینکش رو برداشت و به چشمش زد کمی بعد ماشین رو نگه داشت نگاهی به ا.ت کرد و لبخندی روی صورتش نقش بست و پیاده شد
فیلیکس: زود باشین کوک و ا.ت رو بردارین و بیاین دنبالم (داد)
...: تموم شد آقا
فیلیکس: خوبه بیاید دنبالم
فیلیکس داخل خونه ای ساده شد و رفت طبقه پایین پله ها چوبی بودن و بعضی جاها شکسته بودن ...
فیلیکس: مراقب باشید خب از این طرف
و بلاخره رسیدن و فیلیکس در رو محکم باز کرد به طوری که کوبیده شد اتاق ساده و کمی نور داشت طوری که میتونستن صورت هم رو ببین این تنها جا تو این مکان اسرار آمیز بود که کمی نور داشت ..
مردی خونین و زخمی که از درد توی خودش جمع شد آروم تکونی خورد و سرش رو بالا آورد ...
...: چته؟
فیلیکس: خیلی بده بعد این همه شکنجه و بدبختی این طوری با اربابت حرف بزنی
.... : ارباب؟(اروم) + (خنده ی تمسخر آمیز بلندی)
فیلیکس: خب حالا هر چی ... برات چند تا هدیه آوردم ( خنده ترسناک و بلند)
دوستان ببخشید یه کمی دیر گذاشتم و یه چند وقتی هم فعالیت نداشتم حالم خوب نبود مریض شده بودم ولی ممنونم که با این حال حمایت کردین 🥲🤍🫀
امروز کلی فعالیت میکنم🥳😎🤪😝
مایل به حمایت بیب¿
پارت : ۲۱
ویو راوی:
فیلیکس: نه نترس ته تنها نیس همین الان کوک پیششه ولی تو هم میتونی بهشون اضافه شی و ...
ا.ت : چ...چی؟ ت..تهیونگ ..م..مرده(گریه)
فیلیکس: خیلی حرف میزنی (با عصبانیت)
فیلیکس بعد این حرفش دستش رو برد طرف تفنگش و صدای شلیک مانع ادامه دادن حرف ا.ت شد ...
فیلیکس خنده ی شدید و ترسناکی میکنه
و بعدش میگه
فیلیکس: آقایون بیاید داخل و این احمق ها رو ببرید (نسبتا بلند)
چندین مرد درشت هیکل و عضلانی وارد اتاق شدن و کوک و ا.ت رو بلند کردن و بردند و از راه پله پایین ها پایین اومدن و کوک رو داخل یه ماشین و ا.ت رو داخل ماشین فیلیکس گذاشتن
فیلیکس با ۷ ماشین مشکی به عمارت کوک اومده بوده که هر هفت تاشون کلی امکانات داشتن و ماشین های لوکسی بودن ولی یه ماشین با مدلش با ۶ تای دیگه فرق میکرد که اون متل فیلیکس بود ...
کمی بعد کار اون مرد ها تموم شد و هر کسی داخل ماشینی شد و فیلیکس هم رفت داخل ماشین خودش و راه افتادن ...
فلش بک به زمانی که رسیدن :
اونجا یه جای عجیب بود ... همه جا کاملا تاریک بود و ذره ای نور دیده نمیشد تاریکی مطلقی بود که با گذشت زمان چشم بهش عادت نمیکرد فیلیکس عینکش رو برداشت و به چشمش زد کمی بعد ماشین رو نگه داشت نگاهی به ا.ت کرد و لبخندی روی صورتش نقش بست و پیاده شد
فیلیکس: زود باشین کوک و ا.ت رو بردارین و بیاین دنبالم (داد)
...: تموم شد آقا
فیلیکس: خوبه بیاید دنبالم
فیلیکس داخل خونه ای ساده شد و رفت طبقه پایین پله ها چوبی بودن و بعضی جاها شکسته بودن ...
فیلیکس: مراقب باشید خب از این طرف
و بلاخره رسیدن و فیلیکس در رو محکم باز کرد به طوری که کوبیده شد اتاق ساده و کمی نور داشت طوری که میتونستن صورت هم رو ببین این تنها جا تو این مکان اسرار آمیز بود که کمی نور داشت ..
مردی خونین و زخمی که از درد توی خودش جمع شد آروم تکونی خورد و سرش رو بالا آورد ...
...: چته؟
فیلیکس: خیلی بده بعد این همه شکنجه و بدبختی این طوری با اربابت حرف بزنی
.... : ارباب؟(اروم) + (خنده ی تمسخر آمیز بلندی)
فیلیکس: خب حالا هر چی ... برات چند تا هدیه آوردم ( خنده ترسناک و بلند)
دوستان ببخشید یه کمی دیر گذاشتم و یه چند وقتی هم فعالیت نداشتم حالم خوب نبود مریض شده بودم ولی ممنونم که با این حال حمایت کردین 🥲🤍🫀
امروز کلی فعالیت میکنم🥳😎🤪😝
مایل به حمایت بیب¿
۶.۹k
۰۳ بهمن ۱۴۰۲
دیدگاه ها (۱)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.