بسم الله الذی لا اله الا هو
******بسم الله الذی لا اله الا هو******
توانم نیست بنویسم..
همانند نفس های آخر، ق ط ع ه، ق ط ع ه مینویسد این قلم..
هوا تاریک و در سوز و سرمای فراغ، خزیده و به کنجی میروم,,,
گرمای وجود کسی را کم دارم..
ولی ام را میخواهم تا باز با دستان مهربانش ، ظرف آبم پر نماید...
'''این منم تنها و خسته'''
اما به کوفه، حال اولاد مردی به خون عجین است ...
**هفت روزست دگر بابا نیست**
دختری به خلوت خود، با چادری خونین از پهلوی یاس،با خدایش میگوید..
تو دیدی در میان کوچه های تنگ و تاریک...
چقدر ضربه ی دیوار به سر نزدیک است...
و تو دیدی که به محراب، چقدر ضربه ی ملعون به پدر سنگین است...
او میسوزد و به وقایع پیش رویش می اندیشد...
زهر، تشت، لخته های جگر،غم و صبر...
به آینده می اندیشد..
ظهر،عطش،خیمه،آتش،خوار مغیلان،خرابه ،برادر زاده،غم و صبر...
هفت روز پیش بابایش به او میگفت ماجرا هارا...
و او غمگین و خسته...
خسته از صبر بر دیدن قاتل..
خسته از سکوت در برابر قاتل...
غرق در غم میشود باز بانوی غم ها...
ببار بانو..
ببار که با بارش چشمان شما، عالمی می بارد..
ولی آرام،،،
زجه هایت را در سکوت بزن..
همسایه ها خوابیدند...
من هم اینجا زجه هایم را در سکوت میزنم...مرجعم تویی
آنجا همه خوابند و اینجا همه مشغول...
باغم هایت سازش کن...
سرت سلامت زینب...
...هفت بابایت تسلیت...
***میرزای بی تعلق***
هفتم تنها امیر المؤمنین
علی ابن ابیطالب علیه السلام...
توانم نیست بنویسم..
همانند نفس های آخر، ق ط ع ه، ق ط ع ه مینویسد این قلم..
هوا تاریک و در سوز و سرمای فراغ، خزیده و به کنجی میروم,,,
گرمای وجود کسی را کم دارم..
ولی ام را میخواهم تا باز با دستان مهربانش ، ظرف آبم پر نماید...
'''این منم تنها و خسته'''
اما به کوفه، حال اولاد مردی به خون عجین است ...
**هفت روزست دگر بابا نیست**
دختری به خلوت خود، با چادری خونین از پهلوی یاس،با خدایش میگوید..
تو دیدی در میان کوچه های تنگ و تاریک...
چقدر ضربه ی دیوار به سر نزدیک است...
و تو دیدی که به محراب، چقدر ضربه ی ملعون به پدر سنگین است...
او میسوزد و به وقایع پیش رویش می اندیشد...
زهر، تشت، لخته های جگر،غم و صبر...
به آینده می اندیشد..
ظهر،عطش،خیمه،آتش،خوار مغیلان،خرابه ،برادر زاده،غم و صبر...
هفت روز پیش بابایش به او میگفت ماجرا هارا...
و او غمگین و خسته...
خسته از صبر بر دیدن قاتل..
خسته از سکوت در برابر قاتل...
غرق در غم میشود باز بانوی غم ها...
ببار بانو..
ببار که با بارش چشمان شما، عالمی می بارد..
ولی آرام،،،
زجه هایت را در سکوت بزن..
همسایه ها خوابیدند...
من هم اینجا زجه هایم را در سکوت میزنم...مرجعم تویی
آنجا همه خوابند و اینجا همه مشغول...
باغم هایت سازش کن...
سرت سلامت زینب...
...هفت بابایت تسلیت...
***میرزای بی تعلق***
هفتم تنها امیر المؤمنین
علی ابن ابیطالب علیه السلام...
- ۱.۴k
- ۰۳ مرداد ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۱۴)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط