بسم الله الذی لا اله الا هو

*****(((بسم الله الذی لا اله الا هو)))*****
چشمانم قطره قطره خون میبارند...
غباری سرد امشب دلم را فرا گرفته...
فضای غم انگیز دل،همانند کبوتری که لانه اش را گم کرده،پریشان است...
بی قرار و دل نگران،خود را به سوسوی باد سرد شب میسپارد!!!
خسته و رنجور، بال میگشاید و دور خاک سرد زمینی طواف میکند..
***زمینی سرد که مأوای تن گرم چندین مهربان است***
چند مرد...
آیات بینات...
نشانه های عشق...
و یک بانوی بی نام و نشان!!!
رو میکند دلم به سمت توس و چلچراغ هارا میبیند،سقا خانه را، ایوان طلارا،قبه ی طلارا...
غبطه میخورد به کبوتران روی درب ورودی دارالحجه اش..
آنان جای گرم دارند و من کبوتر شهر مدینه ام...
همجوار نبی،کبوتر بقیع شدم...
سر بر خاک غربتستان میگذارم و اشکم جاری میشود...
زمانی اینجا ملجأ گرم من بود،
خانه و کاشانه ی من بود،
مناره هایش،استراحتگاه خستگی هایم بود..
اما روزی که درحال پرواز سمت مناره اش بودم، به ناگاه صدایی تنم را به لرزه انداخت...
دگر جایی را ندیدم که بنشینم...
حرامیانی را آنجا دیدم که هلهله کنان میگفتند خانه ی کفر را ویران کردیم..
یادم آمد زمانی جدشان در سوخته ای را با لگد بر سینه ی مادر همین موالی ام کوباند و طفل نو رسیده اش...
یادم می آید تلاتم زوار آن روز هارا و میبینم سوز هوای امشب را...
مینگرم گنبد طلایی شاه ایران در توس و تکه سنگ های خاکی این زمین را...
از آن زمان که حرامیانی از نسل حرام اندر حرام،گنبد زیبای موالی ام را با خاک یکسان کردند،عهد بستم کابوس دشمنانشان باشم...
تعلق من به این دیار است...
و به زودی باز میسازمش...
البقیع لنا...


**میرزای بی تعلق**
هشتم شوال
دیدگاه ها (۱۱)

بنده ام بنده ولی بی خردمخواجه با بی خردی میخردمخواجه ام دیدو...

****بسم الله الذی لا اله الا هو****دلی آشفته از سنگینی بار ا...

بسم الله...فرهنگ برهنگی ما این چنین است. . .شاید بیست سال پی...

******بسم الله الذی لا اله الا هو******توانم نیست بنویسم..هم...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط