بسم الله ….
بسم الله ….
قاعده ی همه ی مراسم ها این است ; دیر که میرسی باید روی صندلی های اخر بنشینی … بعد از عمار به جشنواره ها امیدوار شده ای . این اولین باری است که ققنوس به پرواز درمیاید و تو منتظر نشسته ای تا ببینی روی چه اسمانی پر میزند … نگاه که میکنی همه چیز اماده است تا به عنوان نماد جشنواره موزیک ویدئو بدرخشد .
نم نمک صداهایی از صندلی های کناری به گوشت میرسد ; هر کدام با ذوق از حضور خواننده محبوبشان میگویند … با شنیدن جمله ی “همه امده اند” واضحتر به جمعیت نگاه میکنی تا معنای حرفشان را بفهمی ; هرچه بیشتر نگاه میکنی معنای همه را خوبتر میفهمی … دخترانی که هرکدام با لباسی کوتاهتر و تنگ تر از دیگری امده اند ! صحبت یکی از مجریان ماهواره ای درگوشت زنگ میخورد که ما در ایران بی حجاب نداریم …. اما روسری هایی که هیچ تار مویی را نپوشانده اند هیچ مفهومی از حجاب را به خاطرت نمیاورند .
کنار تو همیشه حجاب را به دختران نسبت داده اند , همین است که با دیدن لباس های تنگ و رنگی بر تن مردانِ حاضر غیر از سرگیجه واژه ای سراغت را نمیگیرد .
صدای سرود ای ایران که در گوشت میپیچد کمی ارامتر میشوی … با شروع پخش موزیک ها صبرت کمتر میشود ; صدای جیغ و دست ها که بلند میشود دوباره به چهره ها خیره میشوی , هرکدام سعی میکنند دوستت دارم را با صدای زیباتری ادا کنند ! با خودت فکر میکنی مگر نه اینکه شنیدنِ صدای ِ …. شنیدن صدای لبیک تو را از افکارت جدا میکند ; نماهنگ لبیک را قبلا دیده بودی از هر نظر با بقیه کارها تفاوت داشت … نماینده ی هنر انقلابی که روی صحنه میرود دلت قرص میشود ! از بودن صدای بی صداها میان این جمع تعجب نمیکنی ; خوب میدانی دیوانگی است که انتظار داشته باشی یک سرباز پشت سر فرمانده اش راه برود , دیده بانِ فرهنگیِ رهبر باید هم صد متر جلوتر بایستد و جبهه ها را رصد کند ! سلام که میدهد دهن کجی روسری افتاده ها شروع میشود ; اما عمارها و ابوذرها به دهن کجی ها عادت دارند … اعتنایی نمیکند , خوب میدانی دلش میخواهد صدایش را بلند کند و از زیبایی عشق بگوید ; خبر داری که دوست دارد محکم بایستد و یادشان بیاورد که به زیبایی عشق رسیده ها زیباییشان را جار نمیزنند ! اما رسالت مهمتری دارد بناست با اقای جهان آشتیمان بدهد خوب به صحبت هایش گوش میکنی …
خیلی خوب جای خالی یک یاد را حس کرده است ; تنها کسی است که میداند وقتی با زبان هنر به پیامبر مهربانی ها توهین شده باشد باید در جمع هنرمندانه به صلح جو بودنش شهادت داد ! هنرمند بیزار از تروریسم برای اعلام دسته جمعی بودن این ناراحتی و بیزاری , از همه میخواهد که یک صلوات ختم کنند … میانه ی ذکر صلواتت هرقدر صدایت را بالاتر میبری تا غُرغُر های آن قوم را نشنوی باز موفق نمیشوی ! باورت نمیشود برای فرستادن سلام بر پیامبری که نماد صلح و مهربانی است انقدر ناتوان شده اند … مگر نه اینکه همه شعرها و غزل هایمان را در جهالت عربی زنده به گور کرده ایم اگر میان گفته هایمان یادی از محمد ص نبریم ؟! مگر نه اینکه ما را خدایی آفریده است که یک سوره بدون بسم الله بر رسولش نازل کرد تا خشمش را از کافران نشان دهد ؟! به گمانم هوس داشتن پیامبری به سرمان زده است که باشد و خطابه بخواند و به مهربانی دعوتمان کند و ما تا قیامت خودمان را برایش به خواب بزنیم !
روی صندلی تالاری که نام وحدت را بیهوده در آغوش کشیده به ققنوس های طلایی که خیره میشوی ناخوداگاه حسرت طعم نان های بی بی سکینه در چشمانت موج میزند ! در دلت عمار را با ققنوس مقایسه میکنی … فانوس های عمار با دست های خالی چشم یک ایران را روشن کردند اما این جشنواره با ققنوس های تازه نفسش میان شعله ها هم جانی نگرفت !
حتم دارم که صندلی های تالار وحدت شرم کردند که نتوانستند پیام پیامبر مهربانی که جز وحدت و مهربانی نیست را برسانند !
ضمن تشکر از مسولان برگزار کننده ی همایش ققنوس .اما نامهربانی های دیشب دل های مارا آشفته ساخت .
مگر کلام جریان ارزشی چیزی جز ارزش نهادن به انقلاب است ؟
مگر چیزی جز حفظ حرمت شهداست .
مگر ما هم کیش و آیین نیستیم ؟!
پس این غرغر ها و نامهربانی ها چیست ؟!
یادمان بیاید که رسالت هنر رساندن دغدغه ها و ارزشها به گوش جهانیان است نه صرفا سوت و کف زدن…
ققنوس را با تمام کم و کاستی هایش به فال نیک میگیریم و برایش دعا میکنیم…
پرش را میسوزانیم و روانه ی خانه اش میکنیم…
به امید اینکه سال دیگر …
روسری ها سفت تر باشد و غرغرها هنگام تقاضا برای فرستادن صلوات به گوش نرسد…
به امید اینکه هنری از جنس سید مرتضی اوینی را مجددا تجربه کنیم.
حلقومها را میتوان برید اما صداها را هرگز .صدایی که از حلقوم بریده بر آید جاودانه خواهد شد .
ما عاشقان محمد ص هستیم
منبع ::http://haamedzamaani.ir/%D8%A8%D8%A7%DB%
قاعده ی همه ی مراسم ها این است ; دیر که میرسی باید روی صندلی های اخر بنشینی … بعد از عمار به جشنواره ها امیدوار شده ای . این اولین باری است که ققنوس به پرواز درمیاید و تو منتظر نشسته ای تا ببینی روی چه اسمانی پر میزند … نگاه که میکنی همه چیز اماده است تا به عنوان نماد جشنواره موزیک ویدئو بدرخشد .
نم نمک صداهایی از صندلی های کناری به گوشت میرسد ; هر کدام با ذوق از حضور خواننده محبوبشان میگویند … با شنیدن جمله ی “همه امده اند” واضحتر به جمعیت نگاه میکنی تا معنای حرفشان را بفهمی ; هرچه بیشتر نگاه میکنی معنای همه را خوبتر میفهمی … دخترانی که هرکدام با لباسی کوتاهتر و تنگ تر از دیگری امده اند ! صحبت یکی از مجریان ماهواره ای درگوشت زنگ میخورد که ما در ایران بی حجاب نداریم …. اما روسری هایی که هیچ تار مویی را نپوشانده اند هیچ مفهومی از حجاب را به خاطرت نمیاورند .
کنار تو همیشه حجاب را به دختران نسبت داده اند , همین است که با دیدن لباس های تنگ و رنگی بر تن مردانِ حاضر غیر از سرگیجه واژه ای سراغت را نمیگیرد .
صدای سرود ای ایران که در گوشت میپیچد کمی ارامتر میشوی … با شروع پخش موزیک ها صبرت کمتر میشود ; صدای جیغ و دست ها که بلند میشود دوباره به چهره ها خیره میشوی , هرکدام سعی میکنند دوستت دارم را با صدای زیباتری ادا کنند ! با خودت فکر میکنی مگر نه اینکه شنیدنِ صدای ِ …. شنیدن صدای لبیک تو را از افکارت جدا میکند ; نماهنگ لبیک را قبلا دیده بودی از هر نظر با بقیه کارها تفاوت داشت … نماینده ی هنر انقلابی که روی صحنه میرود دلت قرص میشود ! از بودن صدای بی صداها میان این جمع تعجب نمیکنی ; خوب میدانی دیوانگی است که انتظار داشته باشی یک سرباز پشت سر فرمانده اش راه برود , دیده بانِ فرهنگیِ رهبر باید هم صد متر جلوتر بایستد و جبهه ها را رصد کند ! سلام که میدهد دهن کجی روسری افتاده ها شروع میشود ; اما عمارها و ابوذرها به دهن کجی ها عادت دارند … اعتنایی نمیکند , خوب میدانی دلش میخواهد صدایش را بلند کند و از زیبایی عشق بگوید ; خبر داری که دوست دارد محکم بایستد و یادشان بیاورد که به زیبایی عشق رسیده ها زیباییشان را جار نمیزنند ! اما رسالت مهمتری دارد بناست با اقای جهان آشتیمان بدهد خوب به صحبت هایش گوش میکنی …
خیلی خوب جای خالی یک یاد را حس کرده است ; تنها کسی است که میداند وقتی با زبان هنر به پیامبر مهربانی ها توهین شده باشد باید در جمع هنرمندانه به صلح جو بودنش شهادت داد ! هنرمند بیزار از تروریسم برای اعلام دسته جمعی بودن این ناراحتی و بیزاری , از همه میخواهد که یک صلوات ختم کنند … میانه ی ذکر صلواتت هرقدر صدایت را بالاتر میبری تا غُرغُر های آن قوم را نشنوی باز موفق نمیشوی ! باورت نمیشود برای فرستادن سلام بر پیامبری که نماد صلح و مهربانی است انقدر ناتوان شده اند … مگر نه اینکه همه شعرها و غزل هایمان را در جهالت عربی زنده به گور کرده ایم اگر میان گفته هایمان یادی از محمد ص نبریم ؟! مگر نه اینکه ما را خدایی آفریده است که یک سوره بدون بسم الله بر رسولش نازل کرد تا خشمش را از کافران نشان دهد ؟! به گمانم هوس داشتن پیامبری به سرمان زده است که باشد و خطابه بخواند و به مهربانی دعوتمان کند و ما تا قیامت خودمان را برایش به خواب بزنیم !
روی صندلی تالاری که نام وحدت را بیهوده در آغوش کشیده به ققنوس های طلایی که خیره میشوی ناخوداگاه حسرت طعم نان های بی بی سکینه در چشمانت موج میزند ! در دلت عمار را با ققنوس مقایسه میکنی … فانوس های عمار با دست های خالی چشم یک ایران را روشن کردند اما این جشنواره با ققنوس های تازه نفسش میان شعله ها هم جانی نگرفت !
حتم دارم که صندلی های تالار وحدت شرم کردند که نتوانستند پیام پیامبر مهربانی که جز وحدت و مهربانی نیست را برسانند !
ضمن تشکر از مسولان برگزار کننده ی همایش ققنوس .اما نامهربانی های دیشب دل های مارا آشفته ساخت .
مگر کلام جریان ارزشی چیزی جز ارزش نهادن به انقلاب است ؟
مگر چیزی جز حفظ حرمت شهداست .
مگر ما هم کیش و آیین نیستیم ؟!
پس این غرغر ها و نامهربانی ها چیست ؟!
یادمان بیاید که رسالت هنر رساندن دغدغه ها و ارزشها به گوش جهانیان است نه صرفا سوت و کف زدن…
ققنوس را با تمام کم و کاستی هایش به فال نیک میگیریم و برایش دعا میکنیم…
پرش را میسوزانیم و روانه ی خانه اش میکنیم…
به امید اینکه سال دیگر …
روسری ها سفت تر باشد و غرغرها هنگام تقاضا برای فرستادن صلوات به گوش نرسد…
به امید اینکه هنری از جنس سید مرتضی اوینی را مجددا تجربه کنیم.
حلقومها را میتوان برید اما صداها را هرگز .صدایی که از حلقوم بریده بر آید جاودانه خواهد شد .
ما عاشقان محمد ص هستیم
منبع ::http://haamedzamaani.ir/%D8%A8%D8%A7%DB%
۱۱.۸k
۳۰ دی ۱۳۹۳
دیدگاه ها (۵)
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.