کیمیاگر p21
کیمیاگر p21
جیهوپ: بهت گفتم گه لازم نیست نگران بشی.
تهیونگ: ولی من باهاش دیشب تند حرف زدم. تازه کوک هم که میگه وی هم اومده.
جیهوپ: عجب اوسکلی هستیا..خوب وی که خودتی ابله.
تهیونگ: مثل تو که گرگ هوسوکی؟
جیهوپ: دقیقا.
تهیونگ: خوب حالا این درد های جیمین برای چی هست؟
جیهوپ: انقباض.
تهیونگ: چه؟
جیهوپ: انقباض
تهیونگ: حالا چی هست؟
جیهوپ: همون لگد های بچه.
تهیونگ: مگه من و بغل نکرد؟
جیهوپ: منگول خوب انقباض یه چیزه طبیعیه..همه ی باردارا این درد و میگیرن!
تهیونگ: دردش زیاده؟
جیهوپ: آره...البته باید بگم که گاهی زیاد میشه گاهی کم..و گاهی هم خیییییلی زیاد در حد زایمان طبیعی درد داره.
تهیونگ با شنیدن این جمله از جیهوپ یاد اون روزی افتاد که رفته بودن کلبه جنگلی!
هوسوک یا گرگ جیهوپ چون تهیونگ به خاطر درد جیمین زنگ زده بود بهش اونجا بود و حالا میخواستن ببینن که توله ها کی به دنیا میان!
جین: پنکیک آووردم برای موچی!
نامی: موچی خوابه بده من بخورم!
جین: تو بیا این و بخور!
نامی: هیییییین....منحرف.
یونگی: اگر میخواین کل کل کنین برین بیرون نه بالا سر داداش حامله من!
جین و نامجون: 🚶
جیمین: ت.تهیونگ؟
ته: جانم؟ به هوش اومدی؟
یونگی: نه هنوز کپه مرگش و گذاشته!
ته: کسی با تو نبود.
یونگی: ببند.
جیمین: یونگی؟ تو..تو هم اینجایی؟
یونگی: آره فدات شم.
جیمین: بیا پیشم.
یونگی از کنج اتاق بیرون اومد و رفت سمت تختی که جیمین روش لش شده بود و درحال معاینه شدن بود.
جیمین با اون دستای کوشووووولوووووششش
دست یونگی و رو گرفت و فشرد.
ته از این حرکت جیمین حسودی کرد و دست جیمین و گرفت و پشت دستش و بوسید.
جیمین: یونگی...بوی جیهوپ میاد.
جیهوپ: صبح بخیر جیمینیییییی.
جیمین: سلام جیهوپ.
ته: خب حالا سلام و احوال پرسی رو بزارید کنار بابا! بگو کی بچم به دنیا میاد.
جیهوپ: خوب گوش کن
《زمانی که بچه بخواد به دنیل بیاد حتما باید بیای مطب من...یا مطب من یا ویلای من...موقع زایمان حتما باید تو و یکی دیگه پیشش باشه...زایمانش یکم طول میکشه و درد زیادی داره ولی...چیزیشون نمیشه. اون شبی که بچه ها بخوان بیان ماه بزرگ و گرده و قرمزه، و یه هلال ماه سیاه توش نشون داده میشه و دوتا ستاره به رنگ های سبز کنارشن. توی اون شب هیچ کس نباید بیاد خونتون جز ماها. نه کسی میاد خونتون یا میاد ویلای من یا مطبم.》
ته: تموم شد؟
جیهوپ: بله...آاااا...جین زود باش من و ببر اتاق داره هوسوک داره میاد.
جین: باشه بیا بریم.
یونگی: ....
جیهوپ: بهت گفتم گه لازم نیست نگران بشی.
تهیونگ: ولی من باهاش دیشب تند حرف زدم. تازه کوک هم که میگه وی هم اومده.
جیهوپ: عجب اوسکلی هستیا..خوب وی که خودتی ابله.
تهیونگ: مثل تو که گرگ هوسوکی؟
جیهوپ: دقیقا.
تهیونگ: خوب حالا این درد های جیمین برای چی هست؟
جیهوپ: انقباض.
تهیونگ: چه؟
جیهوپ: انقباض
تهیونگ: حالا چی هست؟
جیهوپ: همون لگد های بچه.
تهیونگ: مگه من و بغل نکرد؟
جیهوپ: منگول خوب انقباض یه چیزه طبیعیه..همه ی باردارا این درد و میگیرن!
تهیونگ: دردش زیاده؟
جیهوپ: آره...البته باید بگم که گاهی زیاد میشه گاهی کم..و گاهی هم خیییییلی زیاد در حد زایمان طبیعی درد داره.
تهیونگ با شنیدن این جمله از جیهوپ یاد اون روزی افتاد که رفته بودن کلبه جنگلی!
هوسوک یا گرگ جیهوپ چون تهیونگ به خاطر درد جیمین زنگ زده بود بهش اونجا بود و حالا میخواستن ببینن که توله ها کی به دنیا میان!
جین: پنکیک آووردم برای موچی!
نامی: موچی خوابه بده من بخورم!
جین: تو بیا این و بخور!
نامی: هیییییین....منحرف.
یونگی: اگر میخواین کل کل کنین برین بیرون نه بالا سر داداش حامله من!
جین و نامجون: 🚶
جیمین: ت.تهیونگ؟
ته: جانم؟ به هوش اومدی؟
یونگی: نه هنوز کپه مرگش و گذاشته!
ته: کسی با تو نبود.
یونگی: ببند.
جیمین: یونگی؟ تو..تو هم اینجایی؟
یونگی: آره فدات شم.
جیمین: بیا پیشم.
یونگی از کنج اتاق بیرون اومد و رفت سمت تختی که جیمین روش لش شده بود و درحال معاینه شدن بود.
جیمین با اون دستای کوشووووولوووووششش
دست یونگی و رو گرفت و فشرد.
ته از این حرکت جیمین حسودی کرد و دست جیمین و گرفت و پشت دستش و بوسید.
جیمین: یونگی...بوی جیهوپ میاد.
جیهوپ: صبح بخیر جیمینیییییی.
جیمین: سلام جیهوپ.
ته: خب حالا سلام و احوال پرسی رو بزارید کنار بابا! بگو کی بچم به دنیا میاد.
جیهوپ: خوب گوش کن
《زمانی که بچه بخواد به دنیل بیاد حتما باید بیای مطب من...یا مطب من یا ویلای من...موقع زایمان حتما باید تو و یکی دیگه پیشش باشه...زایمانش یکم طول میکشه و درد زیادی داره ولی...چیزیشون نمیشه. اون شبی که بچه ها بخوان بیان ماه بزرگ و گرده و قرمزه، و یه هلال ماه سیاه توش نشون داده میشه و دوتا ستاره به رنگ های سبز کنارشن. توی اون شب هیچ کس نباید بیاد خونتون جز ماها. نه کسی میاد خونتون یا میاد ویلای من یا مطبم.》
ته: تموم شد؟
جیهوپ: بله...آاااا...جین زود باش من و ببر اتاق داره هوسوک داره میاد.
جین: باشه بیا بریم.
یونگی: ....
۴.۰k
۲۱ آذر ۱۴۰۲
دیدگاه ها
هنوز هیچ دیدگاهی برای این مطلب ثبت نشده است.