دلبری دارم که نامش ساغر دردانه است

دلبری دارم که نامش ساغر دردانه است
خانه اش گلخانه،جایش گوشه میخانه است

تا سحر از باده مست وغزلخوان میشود
بوی عطرش چون نسیمی از گل وگلخانه است

یک شبی رفتم که گویم مست و ساکت گشته ام دیدمش با می خداگردیده ومستانه است

او بگفتامدعی در کنج هر میخانه است
رو،که مارا همنشینی باسر دیوانه است

گفتمش از هجر تو من هم پریشان گشته ام
جای من هم روزو شب در خلوت ویرانه است

گفت که هرکه عاشق است در کوه بیستون می رود
گفتمش ان کوه برایم خانه وکاشانه است

پس بگفتا جان من اخر توهم عاشق شدی؟
جام می بستان که یارت ساغر میخانه است
دیدگاه ها (۲)

خیـــلی کم گذاشتی...خیـــلی نبودی...مــــــــــــن امـــــــ...

خیلے سخته ٰاسمش توگوشیـت باشه ...⇚ ٰشمارش ⇛زیر دستت...⇤ٰعکسش...

عشق گاهی ...مشق های کودکیستحس بودن با خدا در سادگیستعشق گاهی...

نیستی! آغوش من احساس سرما می کندپنجره ،سگ لرزه هایم را تماشا...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط