ماجرای بی پولی شهید آوینی و کرایه تاکسی

ماجرای بی پولی شهید آوینی و کرایه تاکسی
سوار تاکسی بین شهری شدم، مسیرم تهران بود.
اصلا با راننده درباره مقدار کرایه صحبتی نکردم از بابت پول هم نگران نبودم
اما وسط راه که بیابان بود، دست کردم تو جیب راست شلوارم ولی پول نبود…! جیب چپ نبود… جیب پیرهنم!
نبود که نبود … گفتم حتما تو کیفمه!
اما خبری از پول نبود…
به راننده گفتم: اگر کسی رو سوار کردی و بعد از طی یک مسیری به شما گفت که پول همراهم نیست، چیکار میکردی ؟!!
گفت: به قیافه اش نگاه می کنم!
گفتم : الان فرض کن من همان کسی باشم که این اتفاق براش افتاده…!!! یکدفعه کمی از سرعتش کم کرد و نگاهی از آینه به من انداخت
و گفت : به قیافه ات نمیاد که آدم بدی باشی ، می رسونمت … .
خدای من!
من مسیر زندگی ام رو با تو طی کردم به خیال اینکه توشه ای دارم
اما الان هرچه نگاه می کنم ، می بینم هیچی ندارم، خالیه خالی ام …
فقط یک آه و افسوس که مفت عمرم از دست رفت …
خدایا ما رو می رسونی؟؟؟ یا همین جا وسط این بیابان سردرگمی پیاده مون میکنی؟؟؟
الهی و ربی من لی غیرک
#فکر_نو #شهید #بسیجی #رزمندگان #بسیجیان
دیدگاه ها (۷)

بسیجی شهیدمهدی قاضی خانی در دفاع از حرم حضرت زینب (س) به شها...

شهید مدافع حرم از خطه برخوار؛مرتضی زارع، به جرگه شهدا پیوست ...

سوز ِ صدای ِ #حاج_منصورهنوز حکایت از #فراق دارد ...گاه و بیگ...

#فکر_نو#دختر#دختر_ایرانی#حجاب #خون_شهدا

هنوز صداش خوب یادمه... فرقی نداشت سر صبح یا سر ظهر، هر وقت م...

این لاشخور ها که به مولا مادون نقد هستن !!باوا یارو بخاطر یه...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط